با بانو فروغ قادرپناه نویسنده ای از دیار دزفول
کتاب هایم خود دل نوشته اند
سه شنبه 20 مهر 1400 - 21:47:45
صبح ملت نیوز

گزارش ادبی /  

ساده و روان می نویسد .به طوری که احساس می کنی نزدش نشسته ای و او دارد با زبانی مادرانه و با کوله باری پر از تجربه  ، از راه و رسم  زندگی می گوید ..

یک نفسه می نویسد به یاد ندارد که نوشته باشد و خط زده باشد ،ویا کاغذ را سیاه کرده و سپس  پاره کرده باشد ،

خودش می گوید :شب ها بعد از ساعت 12نوشتن برایم شروع می شود برای نوشته هایم طرحی کلی در ذهنم شکل می گیرد وبه یک باره مطالب سطر به سطر برکاغذ جاری می شوند .و سپس  ساده و صمیمی بدون هرگونه منیت و غروری ادامه می دهد ،نه مدرک دارم و نه آنچنان اطلاعاتی از فنون  نویسندگی . تحصیلاتم در حد دیپلم است ، تا آنجا که به یاد دارم ازدوران کودکی علاقه ی عجیبی به مطالعه ی شعر و داستان داشتم بعد از اخذ دیپلم با دلنوشته شروع کردم .

نوشته هایم در طاقچه ی ذهنم انبار شدند وقتی که ازدواج کرده و بچه دار شدم ،و تا مدت ها فقط درجایی بین افکار وقلبم سطر به سطر رژه رفته وحس نیازم به نوشتن را قلقلک می دادند ومن در مترصد فرصتی تا رهای شان کنم و بر صفحه ی کاغذ با آن ها دیداری داشته باشم ، حالشان را بپرسم و دستی بر سرو روی شان بکشم .

به سراغش می روم ، برایم جالب است با بانویی آشنا شوم که علی رغم انتظار جامعه که جزءِ عادت مان شده انتظار قدم زدن در این وادی را از چون اویی باور نداشته باشیم و آن ته ته دلمان با خودمان بگوییم مگراین سن و سال هم جای این کاراهاست ..

برایم جالب است دیدن آدم هایی که فعل خواستن را صرف کرده وبه توانستن رسیده اند .

به سراغش رفتم تا دل جوانان مان قرص شود به اینکه هیچگاه برای دستیابی به هدف هایمان و عملی کردن آرزوهایمان دیر نیست .

آشنایی با بانویی نویسنده با روحیه ای سرشار از امید و اعتماد به نفس می تواند آدمی را از نخوت بدر آورد ، نشاط بیافریند و حرکت ایجاد کند .

بعد از اینکه بچه هایش بزرگ شدند شروع کرد به نوشتن اولین داستانش  بنام طوبی .

زنی که در زلزله ی رودبار بچه اش را از دست می دهد واسیر تخیلات آزار دهنده می شود  .

یک سوم دومین داستانش با نام  بی تو هرگز را می نوشت که همسرش به رحمت خدا رفت و او و بچه ها را تنها گذاشت .این ضربه ی روحی چنان بود که تا 7 سال نتوانست به سراغ نوشتن برود .بعد ازاین مدت که مجدداً شروع به نوشتن کرد احساس نمود مطالب خوبی به ذهنش می‌رسد .

بانو فروغ قادرپناه خودش را چنین معرفی می کند .

شصت هفت سال سن دارم و 13 سال است که می نویسم ، متولد و ساکن دزفول هستم چهار فرزند دارم سه دختر یک پسر و چهار نوه . بعضی از نوشته ها در قالب خاطرات خودم هستند که به چاپ رسیده اند.

از مجموعه ی دلنوشته هایش که مورد علاقه ی خودش هستند به دودلنوشته اشاره می کند که بعد از فوت همسرو دلتنگی های ناشی از تنهایی برای دختر و پسرش می نویسد.

او در مورد سومین کتابش که تازگی به چاپ رسیده است چنین می گوید :

سومین کتابم داستان بلندی است  به نام من  پریسا هستم ،با تمی عاشقانه با بیان معضلات اجتماعی که جوانان را درگیر خود کرده ،با هدف دفاع از دختران و زنان ، در برابر خانواده هایی که غرق شدن شان در مسایل گوناگون و تعصبات خشک اجتماعی / مذهبی آنان را از محبت ورزیدن  به فرزندانشان و اعمال مواظبت های اجتماعی  باز داشته است .

این داستان همچنین تلنگری  به دنیای ماورا دارد که بر اساس تحقیقات و تجربیاتی که خودم بدست آورده ام به نگارش در آمده است .و اگر عمری باقی بود قصد دارم رمانی در باره ارباب رعیتی بنویسم .

از او می پرسم هدفتان ازنوشتن چیست و دوست دارید نوشته های تان چه پیامی را به خوانندگانت منتقل کند

می گوید : هدفم این است که زنان جامعه ی ما در شرایط مختلف چنان مقاوم باشند که از روبه رو شدن  با سختی ها نهراسند و کمر خم نکنند بلکه شخصیت خودشان را ارتقا داده و مقام واقعی زن را به نمایش بگذارند .

بانو فروغ قادر پناه امیدوار است از انجا که  کتاب هایش را واقعا از دل نوشته است لاجرم بر دل های خوانندگان بنشیند ومتواضعانه و بدور از هر گونه منیتی  در خواست دارد که   کتاب هایش را در حد خودم بخوانید و نه چون سایرنویسندگان .. ../ انتهای پیام

مریم مفتوح / صبح ملت

 


http://sobhemelatnews.ir/fa/News/78347/کتاب-هایم-خود-دل-نوشته-اند
بستن   چاپ