یادادشت نسترن اسکندرپور درباره نمایش مجهول به کارگردانی سروس کهوری نژاد
یادادشت نسترن اسکندرپور درباره نمایش مجهول به کارگردانی سروس کهوری نژاد
سه شنبه 2 آذر 1400 - 15:33:30
من امروز به تماشای نمایش شما آمدم در یک رویا و کابوس غرق شدم و هزاران سوال در ذهن دارم . این نمایش چطور شکل گرفت. در پاسخ به این سوال که من چه میاندیشم که چنین نمایشی شکل میگیرد نمیتوانم پاسخ قانع کنندهای بگویم اما به رسم پاسخ باید چیزی بگویم چون بدون شک اندیشیده ام و این تراوش اندیشگی تنها مال من نیست. به نظر من و بسیاری دیگر، اندیشگی حاصل تعامالت ما با محیطی است که در آن زیست میکنیم و ما با هم اندیشگی زمان خود را میسازیم همه بر من تاثیر میگذارند و من هم به ناچار بر دیگران تاثیر خواهم گذاشت و این زندگی است کار من هنر است.
گفتگو هابی دارم و در قالب سینما و نمایش محتوای رسانهای خود را تولید میکنم و این تولید روندی دارد که با همراهی یک گروه نمایشی شکل میگیرد پس به شکل دیگر میتوان گفت که ما با هم در گروه هنری رمز این محتوی را تولید کردهایم . هسته اصلی نمایش ما روایتی است از انسان، خارج از محدوده زن بودن یا مرد بودن، زیست در زمان و مکان موضوعی را شامل میشود و آن موضوع روایت این نمایش است منظور این است که سبک نمایش شما روایی است؟ اگر در مورد سبک نمایش موضوع را به این شکل مطرح کنم فکر میکنم بهتر است.
خب، به طور مشخص هیچگاه نمیتوانم بگویم که من این هستم یا آن ..... اما نامی دارم و این فقط یک نام است انسان در مواجه با محیط ناچار به تغییرات لحظهای است. به گونهای که گاه در لحظه و با تغییرات محیط تبدیل به چیزی دیگری میشویم. در آن لحظه دیگر آن نیستیم که بوده ایم. در میان امواج تغییرات پیرامون ما ، نمایش ما فقط یک نمایش است نمایش ما روایی است یا رئالیسم جادویی با گزاره گرایی ویا ..... این نمایش است و نمایش در تغییر ومواجهه با موضوع خود همه چیز میشود و لحظهای روایی است و فقط یک لحظه را روایت میکند و لحظه دیگر، چنان هم ذات پنداری شکل میگیرد که شخص بازی بر سرنوشت خود و دیگران میگرید در گستره زمان نمایش نمیتوان شخص بازی ، اجرای نمایشی و زندگی را در یک سبک زندان کرد ... شخص بازی باید آزادانه در باره درگیری خود را با محیط پیرامون خود حرف بزند حرکت کند و.... زندگی را به ما نشان دهد.
قطعا نمایش ما دارای یک زیر ساخت است من این زیرساخت را هیبت نمایش نامه می- نامم هیبتی که همه چیز بر آن استوار است و باید در طول تمرین گروه با آن آشنا شده وآنرا کشف کند. هیبتی که از تخیل نویسنده شکوفه کرده. اینک گروه نمایش در تمرین آنرا به بار مینشاند و میوه این هیبت نمایش است. این همان است که تماشاگر میبیند. رنگ... کلمه.... نور.... موسیقی... تجسم چیزی به نام زمان و مکان.... و از آن هزاران هیبتی در ذهن او شکوفه کرده به بار نشسته و میوه آن مکاشفه و فهمی است که با دیگری متفاوت است. و این جادوی هنر نمایش است. در نمایش شما ابزارهایی وجود دارد که در طول نمایش دچار تغییر میشوند. یک درخت و دایره که شخص بازی شما را در گذر زمان به اینجا و آنجا میبرد. پارچه آبی که دریا میشود. بازیگر شما کوزهرا میسازد و نابود میکند.

چطور به این شکل از اجرا رسیدید.؟ من به شکلی از اجرا نرسیده ام. این شکل در محیط پیرامون ما وجود دارد من فقط آنرا دیده ام و پس از دیدن یادداشت برداری کرده و آنرا به درون کارگاه فکر و تخیل برده ام در این کارگاه به کالبد شکافی مشغول شده ام و در این کالبد جانی بزرگ کشف کرده ام آنرا طبقه بندی کرده و سپس در قالب یک اجرا در این نمایش به دیگران نشان میدهم. این شکل آیین سرزمین من است .
آیین عزا و عروسی. آیین کار و معاش . آیینهای روان درمانی.و بسیاری دیگر که آنقدر نامحسوس در ما رخنه کرده اند که آنها را احساس نمیکنیم زندگی ما دچار مرض تکرار شده و این تکرار نوعی بیحسی در ما ایجاد کرده و این تا به آنجا رفته که نابینا شده ایم. بسیار از موارد فرهنگی خود را نمیبینیم. این حرفهایی بود در باره آنچه روی صحنه است. اما در پشت صحنه چه میگذرد
کار من این است. در دانشگاه تهران و دانشکده تربیت مدرس هشت سال درس خواندم و سالها کار نمایش تالش کردم و حاال به اینجا رسیده ام که نمایشی بر ای فرهنگ این مرز و بوم به صحنه برده ام اما دریغ از حمایت هایی که باید در حوزه فرهنگ انجام شود. انگار در این سالها راه اشتباهی در پیش گرفته ام و باید مانند دیگرانی که به فکر خودشان هستند بی اعتنا به فرهنگ وتمدن خود به سوی کار دیگری میرفتم. کاری که اینچنین نباشد. اینکه میگویم اینچنین برای آن است که در واقع نمیدانم از کجایش بگویم. هنری فاخر که اینک بی یار و یاور در گوشه های ذهن اجتماع پرسه میزند.شما خودتان دیگر تا آخر این دفتر را میتوانید حدث بزنید. گفته های دیگران هم در این باب کم نبوده و نیست اما کو و کجاست آن گوش شنوا وآن دست توانا که بر نقشهای کهن این فرش ابریشمین نگاهی بیندازد.

http://sobhemelatnews.ir/fa/News/82490/یادادشت-نسترن-اسکندرپور-درباره-نمایش-مجهول-به-کارگردانی-سروس-کهوری-نژاد
بستن   چاپ