ایل دیناروند یادگاری از ایران کهن (( دکتر سعید دیناروند ))
بزرگنمایی:
ایل دیناروند یادگاری از ایران کهن (( دکتر سعید دیناروند ))
ایل دیناروند یادگاری از ایران کهن
سعید دیناروند
دانشجوی دکترای تاریخ ایران باستان،در مرحله دفاع
مدرس دانشگاه
چکیده :
ایل دیناروند از فرزندان شاه دینار از خاندان کارن پهلو هست که در جنگ نهاوند پس از شکست ایرانیان از سپاه مسلمین، پیمان صلحی باوی می بندند، که از طرف آنها به حکومت بلوک نهاوند( لرستان فیلی) منصوب می گردد دینار از خاندان کارن پهلو تا دوره معاویه حاکم نهاوند است،و در این چهل سال حکومت با پیمان صلحی که می بندد.موجب رونق کشاورزی،و جلوگیری از کشتار مردم می شود.به خاطر همین صلح پایدار و درایت و هوش و فهم شاه دینار، نهاوند در منابع اسلامی به ماه دینار معروف می شود. وی اولین حاکم پهله ایی(فیلی)تبار،لرستان،بعد از اسلام است.در واقع،اولین حاکمیت خاندان فیلی(پهله ایی)لرستان است،و نسب از خاندان قدیمی کارن دارد.که این خاندان، ریشه در حماسه های ملی و تاریخی و اساطیر کهن ایران دارد.
کلید واژه: ایل دیناروند، نهاوند، شاه دینار،خاندان کارن، پهله لرستان
مقدمه :
در این پژوهش ابتدا در مورد شاه دینار،از خاندان کارن پهلو (پهلی،فیلی) اشاراتی با توجه به منابع داده می شود. لرستان شمالی( لرستان و ایلام )و دیگر قسمت های غرب کشور، در تیول خاندان کارن با مرکزیت نهاوند بوده است،و بعدها فرزندان شاه دینار تشکیل طایفه دیناروند را می دهند و همانند سایر طوایف لر گرمسیر و سردسیر آنها لرستان پیشکوه و پشتکوه بوده است، در بازه زمانی بیش از هزار سال دینارکوه و دهلران.(دهلران،موسیان،مورموری،آبدانان ).تا حوالی شوش، نشیمن اصلی ایل دیناروند میگردد، حد این ایل قدیمی که یادگاری از ایران باستان است، از شمال به کبیرکوه و دینارکوه و از شرق به پهله(زرین آباد ) و از غرب به رودخانه کرخه تا حوالی شوش و از جنوب به دهلران و موسیان تا مرز عراق بوده است.
مهمترین سوالاتی که اساس پژوهش حاضر را تشکیل می دهند:
1_شاه دینار فیلی کیست؟ و ارتباط ایل دیناروند با آن چه بوده است؟
2_ دیرینگی ایل دیناروند در منطقه پشتکوه لرستان چقدر بوده است؟
3_ با توجه به لقب پهلو در اسم دینار منطقه پهلو در کجا واقع شده است ؟
4_ تبار دینار از خاندان کارن است ، این خاندان چه کسانی هستند و مربوط به چه دورانی هستند؟
1-شاه دینار فیلی کیست؟ و ارتباط ایل دیناروند با آن چه بوده است؟
واکاوی شاه دینار،از نظر مورخین صدر اسلام و منابع متقن:
در رابطه با شخصیت تاریخی شاه دینار فیلی و حاکمیت بر لرستان به مرکزیت نهاوند، اسناد زیادی هست که به چند مورد اشاره می شود در تاریخ طبری در رابطه با شاه دینار دو روایت است.
روایت اول:
بعد از شکست ایرانیان در جنگ نهاوند بزرگان شهر (خاندان کارن )میخواستن پیش حذیقه ابن یمان فرمانده مسلمین بروند که از آن بزرگان شهر، دینار رو مسلمین انتخاب می کنند، دینار با دیبا و زیور پیش مسلمانان رفت و شروط آنها را پذیرفت، و دیگران (بزرگان شهر) بدو (به شاه دینار) پیوستن و تبعه شدند، دینار شاه بود اما شاهان دیگر برتر از او بودند.(طبری،1352:1955)
در این روایت طبری مورخ شهیر دوره اسلامی،دینار را شاه معرفی نموده است.که نشان از مرتبه اجتماعی این شخصیت ایرانی دارد.هرچند که مورخین دوره اسلامی(خواه ایرانی یا غیر ایرانی) معمولا،بزرگی و شجاعت،سپاه فاتح(مسلمین)را شنیده و ملاک قرار داده اند،و دیگر شخصیت های بزرگ ایرانی،مثل ابومسلم خراسانی و بابک خرمدین، القاب زشتی نثارشان کرده اند...به عبارتی،قلم در دست اندیشه و خلفای قدرت است.
روایت دوم:
در هنگام محاصره نهاوند عده ای از ایرانیان به مسلمانان حمله کردند که شکست می خورند ،شخصی که هشت سوار از او محافظت می کرد، تمام سوارانش کشته می شوند و خودش اسیر می شود،او را پیش حذیفه می برند و گفتند تو کی هستی؟ گفت :من دینارم وی از خاندان قارن بود.که با او صلح می کند شهر نهاوند به ماه دینار معروف می گردد.(همان،1352:1958).در این منبع معتبر،تبار شاه دینار به کارن،خاندان قدیمی ایرانی نسبت داده شده است.
عهدنامه حذیفه ابن یمان و شاه دینار(اهل ماه دینار)مردمان ماه دینار بر مال و جان ایمن هستند.از آنها درخواست تغییر ملت و دین نمی نمایند(در دین خود آزاد هستند)راه ماندگان را راهنمایی کنند.جاده ها را اصلاح نمایند.هر ساله جزیه به والی مسلمانان بدهند.(ابن اعثم کوفی،62:1372)
بعد از شکست ایرانیان از اعراب مسلمان در جنگ نهاوند،با پیشنهاد فردی ایرانی،به نام دینار از بزرگان شهر نهاوند با آنها صلح نمود،مشروط به اینکه خراج جزیه دهند در مقابل،اموالشان ایمن باشد.(بلاذری،1337:375).
دینار حاکم نهاوند،نزد حذیفه ابن یمان که فرماندهی سپاه مسلمین را به عهده داشت،رفته وبا او صلح کرد.(دینوری ،1371:168).
ماه دینار(نهاوند) استانی بوده که بخش بزرگی از غرب ایران شامل مناطقی از شرق تا قم واز جنوب شرقی تا حدود اصفهان واز جنوب و جنوب غربی تا لرستان شامل بوده است. بروجرد و نهاوند دو نقطه شهری آن بودند.(دانشنامه جهان اسلام،1362) پیران خردورز ایل دیناروند اعتقاد راسخ دارند، ازنسل شخصی به اسم دینار هستند، و قرن هاست که به زبان لری فیلی گپ می زنند یعنی همان زبانی که حدود هشتصد سال اتابکان لر کوچک و والیان لرستان که حاکمان این منطقه ( لرستان فیلی) بودن صحبت میکردند.
در کتاب ایران و اقوام ایرانی حمید ساعدی پور آمده است که:
خاندانی از کارن پهلو در ناحیه نهاوند مستقر بودند و سرداری از آنان در زمان فیروز در جنگ نهاوند با قشون عرب شرکت داشت، نام این سردار دینار بود، طبری به آن اشاره کرده است و بازماندگان او با نام طایفه دیناروند در لرستان ساکن هستند.(ساعدی،1390:74).
2- دیرینگی ایل دیناروند در منطقه لرستان پشتکوه چقدر بوده است؟
سپهبد علی رزم آرا،نخست وزیر وقت پهلوی دوم در کتاب جغرافیایی نظامی پشتکوه،در رابطه با دیرینگی ایل دیناروند در پشتکوه لرستان می گوید:
طبق بعضی از سوابق سکنه اصلی پشتکوه در سوابق ایام دیناروند ها و قاید خورده و سکنه اصلی آبدانان بوده اند، که در قسمت های معینی سکونت داشته بقیه نقاط آن مرتع و علف چر و محل قشلاق بیرانوند ها بوده است پس از آنکه طوایف بیرانوند به شرارت مشغول و جهت کوتاه کردن دست آنها از کبیر کوه و پشت کوه لازم شد که طایفه کرد را که محل سکونت آنها در زرین آباد بوده است به این منطقه کوچ دادن.(رزم آرا، 1320).
دکتر بهارونددر کتاب قوم لر و همچنین، سایت خبری مورموری در مورد تاریخچه شهر مورموری:
نام قدیم مورموری در ابتدا دیناروند بوده است که پس از جنگ محلی (قلعه سی) که در آن ایل دیناروند در حدود 200 سال پیش با والی لرستان درگیر شده وپس از آن ایل دیناروند تضعیف شده و رئیس ایل (کاید همت خان بزرگ) کشته شد،با کشته شدن رئیس ایل در منطقه ،ایل دیناروند به سمت موسیان کنونی عقب نشینی نمود وسایر ایلات لر به منطقه کنونی مورموری وارد شدند ،در بین ایلات لر ایل کایدخورده بزرگترین و قدرتمندترین ایل آن دوران بود که تا زمان اقتدار ایل دیناروند خود را هم پیمان وجزئی از آنان می دانستند،آما با شکست دیناروند از والی لرستان، ایل کایدخورده با رهبری تاجمیری رفته رفته بر منطقه مسلط گشت..(سایت خبری مورموری و بهاروند،1393).
ایل کایدخورده،در زمان قدرت ایل دیناروند،در دوره کاید همت خان، جزئی از ایل دیناروند بود،بنابراین به نظر می رسد،با توجه به مدارک متقن و دسته اولی(سوابق) که رزم آرا ،مرد شماره دوم ایران در زمان پهلوی دوم در دست داشته،اذعان نموده که ایل دیناروند،قدیمی ترین ایل و سکنه پشتکوه لرستان بوده است.
به واکاوی دیگر منابع می پردازیم.
استاد جعفر خیتال در کتاب مجموعه آرا در مورد سرزمین پشت کوه ایلام می گوید:
طایفه دیناروند در گذشته از طوایف بسیار بزرگی بوده تمام قسمت های گرمسیری دهلران و دینارکوه (دهلران موسیان مورموری و آبدانان) را در اختیار داشته بوده است، که به دلیل جنگ ها یی پراکنش میشوند.(خیتال،1369:247).
دکتر کرم رضایی، در کتاب بررسی پیشینه تاریخی اجتماعی و فرهنگی ده هزار ساله دهلران و استان ایلام در مورد ایل دیناروند و گویش آنان و دینار کوه می گوید:
دیناروند یعنی افرادی که صاحب و دارنده دینارکوه هستند.گویش این مردم،لری دیناروندی می باشد، چون این رشته کوه(دینارکوه) محل اسکان طایفه ای دیناروند بوده به این علت اصطلاح دینار به این کوه اطلاق شده است.(رضایی، ص163و 213: 1380)
استاد خیتال و دکتر رضایی،به عنوان پژوهشگران محلی به درستی در مورد وجه تسمیه دینارکوه و دهلران در کتاب های خود مطلب نوشته اند.اکنون سابقه ایل دیناروند در سده های و هزاره ها در منطقه پشتکوه واکاوی می شود.
در کتاب غلامحسین خان شهاب الملک پشتکوهی ،اثر صید محمد درخشنده در مورد صفحه دیناروند آورده شده:
به دلیل عدم پرداخت مالیات صفحه دیناروند به والی و متفرق شدن انان، طی حکمی از جانب والی شخصی بنام غلامحسین خان پشتکوهی مامور گردآوری و تجمیع دیناروند در این صفحه شده است که در ادامه ی حکم از مامور والی خواسته شده بانهایت حسن سلوک،و رفق مدارا رفتار نمایید ،
این نوع رفتار سردار سپاه در رعایت توصیه های والی با مردم صفحه ی دیناروند سبب میشود که :
((قلب ما را از رفتار و کردار خود راضی و خشنود گرداند))
که نشان دهنده ی اهمیت و جایگاه مردم منطقه نزد والی پشتکوه می باشد و آنچه از سند بر می آید که دلیل متفرق شدن نوعی نارضایتی از والی بوده و شخص والی با این اقدام قصد دلجویی و ترغیب مردم به برگشت به منطقه ی پشتکوه را دارند که پیش تر به دلیل وضع مالیات از آن خارج شده اند
در ادامه ی سند همچنین از (( عموم قائدان وکدخدایان صفحه دیناروند،قائد حیدری و قائد مرتضی)) در خواست نهایت همکاری با ایشان را داشته و از توصیه شده از حکم ایشان که بنفع مردم این صفحه می باشد خارج نشوند.(درخشنده،1397:98)
در این کتاب مستقیما به صفحه دیناروند،اشاره شده،لازم به ذکر است که حدود صفحه واقعی دیناروند،با توجه به اینکه قدمت بیش از هزار سال در پشتکوه لرستان،تا حوالی شوش را دارد،و مدارک آن متقن است،از شمال به دینارکوه و کبیرکوه،از غرب به پهله زرین آباد.(ابتدای رشته کوه های دینارکوه). و از جنوب به دهلران و موسیان تا کوه های حمرین،و مرز عراق،از شرق به رود کرخه، از قلا سی آخرین حد حومه شهر مورموری،تا طرف راست کرخه و منطقه پشمینه زار اندیمشک،تا پای پل و تپه های باستانی شوش حالیه و ایوان کرخه(کوت گاپو).
این سند و تایید طوایف آن در منطقه ایلام(لرستان پشتکوه)تا حوالی شوش،در اواخر قاجار است.لازم به ذکر است که،این حدود بخشی از صفحه ایل دیناروند می باشد.و ایلات و طوایف دیگر،الان در این صفحه قرار گرفته اند.
ترجمه سند:
از منطقه گر ماهی منتهی به کبیرکوه و کل دار سقیه و آلمانی کشته بر گور گوران(گور گبران) که منطقه معروفی است در ضلع غربی بین دینارکوه و سیاه کوه واقع شده و قدمت تاریخی آن به پیش از تاریخ است، کل زنار کشته( دره تنکی است که در پایین آن چشمه آبی وجود دارد به دره پیه و ماز گورو، و جعفر کشته و چشم قیر دهلران منتهی می شود) .
چک ابراهیم (در ضلع شرقی رودخانه دویرج و قومژ که همان قنات های دوره ساسانی است که از رودخانه دویرج منشعب شده) چک شنبه( بالای روستای پتک دیناروند واقع شده)، باغچه سید خلیل (که در کنار آن چشمه قدیمی وجود دارد )پارچه (که همان دامنه کمرسیاه نرسیده به ارتفاعات دشت عباس دو کمر یا همان ترانشه بلند وجود دارد به نامه کمر سرخ و کمرسیاه که در مجاورت هم هستند). گتاره( منطقه مجاورت روستای قدیم برم، دشت عباس واقع شده، ُ سه پتون و باریک آب و شاه وریه و پای پل، (شامل دشت عباس تا پایه پل کرخه است) هزاره کاونی ( در 20 کیلومتری شمال سد کرخه بالاتر از ریزآبه رود سیاه گاو یا لرغه به کرخه،که محل قدیمی قلاسی یا قلعه سیاه است که روبه رو آن (منطقه پشمین زار اندیمشک است) آن طرف کرخه( شرق کرخه) تا دم گه( دم شاه)و دامنه قدمگاه شاه احمد ادامه آن به کبیرکوه و کوه های کم ارتفاع سرگچ در مسیر پاعلم به پشتکوه لرستان( ایلام )منتهی می شود، ایوان کوت هم که همان ایوان کرخه در نزدیکی شوش هست.
سرهنگ قراگوزلو صد پنجاه سال پیش (1290 ه.ق)در کتاب مجموعه آثار حاجی عبدالله خان قراگوزلو همدانی، در رابطه با ایل دیناروند می گوید: الوار طایفه دیناروند از تفرقه پشتکوه قریب به 500 خانوار در کنار رود کرخه سکنی دارند و در اطراف دانیال از آب کرخه زراعت صیفی و شتوی می کنند.(قراگوزلو،1382:40)
این سند به درستی گویای نشیمن، ایل دیناروند،به عنوان قدیمی ترین طائفه لر در منطقه شوش هست،که شغل آنان کشت کار زمستانی و تابستانی(شتوی وصیفی)است.(یکجا نشین هستند و ییلاق و قشلاق نمی کنند)در بالای تپه های باستانی شوش جنب مقبره دانیال سکونت داشته اند.زمین های کشاورزی در ساحل شرقی و غربی کرخه تا پای پل کشت می کردند.
و از ساکنان قدیمی شهر حالیه شوش هستند،بعدها کریم خان فیلی(نوه دختری،کاید شریف دیناروند) از طرف حکومت وقت، مسئول جمع آوری مالیات دیناروند و چند طائفه دیگر همراه خود می شود،و بانی روستای عمله فیلی می گردد.
لازم به ذکر است که حدود 225 سال پیش،قسمتی از ایل دیناروند بعد از جنگ قلاسی به منطقه شوش می آیند، سابق بر آن تعداد کمی از آحاد ایل دیناروند در شوش ساکن بودند.که با این جمعیت، به عنوان قدیمی ترین مردم شهر شوش(نه شهرستان) محسوب می شوند. به نقل از حاج عباس(عبیس)بزرگ ایل دیناروند شوش،واز بزرگان ایل دیناروند،که در سن 93سالگی،چند ماه پیش فوت نمودند:
کا شریف و کا جنگیر،تاته برار زا
نامه شو،اوما ده دفتر شاه
کاید شریف و کاید جهانگیر،عمو و برادر زاده هستند حکم اعدامشان،از دفتر شاه آمده است.
کاید شریف، بزرگ خاندان ایل دیناروند در منطقه شوش هستند،که پیوند های زیادی،با برادران عرب،ایل سگوند، فیلی های پشتکوه و سادات محترم،انجام می دهد، به سبب عدم پرداخت مالیات به دولت منحوس قاجار،مورد غضب آنان قرار می گیرد.ایل دیناروند،به صورت منسجم،حدود 225سال است،که ساکن شوش هستند،و بزرگترین جمعیت ایل دیناروند در این شهرسکونت دارند.
در کتاب مشاهیر لر تالیف استاد ایرج کاظمی آورده شده که:
جدخاندان قاضی زاده های خرم آباد شخصی هست به اسم میرزا هاشم، هنگامی که شاهوردی خان(آخرین اتابک لر کوچک ) به دست شاه عباس صفوی کشته شد( 1006 ه ق) و به خاطر هرج و مرج،به خرمآباد مهاجرت میکند، نژاد او از دیناروند های سیمره که در پشتکوه زندگی می کردند می باشد.( کاظمی،1376:236)طبق این سند،جد خاندان قاضی زاده ها(محله و میدان قاضی آباد خرم آباد مزین به نام این خاندان است)از تبار دیناروند های سیمره(دره شهر)می باشد که حدود 440سال پیش به خرم آباد مهاجرت می کند.و این سند گویای دیرینگی و قدمت ایل دیناروند در پشتکوه لرستان است،چون تشکیل طائفه در بازه زمانی چند صد سال است.
در کتاب سیاحتنامه موسیو چریکوف اورده شده که :
از کوه هشتاد پهلو گذشتم از ان بالا شهر خرمآباد را دیدم، فاصله تا خرم آباد چهار فرسخ است ،سرازیری از کله کوه پی بی،تا پایین کوه یک ساعت و نیم طول میکشد در سمت چپ از وسط دو کوه دره باریکی است که به ییلاقات طایفه دیناروند می روند و نصف این طایفه در نزدیکی خرم آباد سکنی گرفته اند.( چریکوف،1358:60)
طبق این سند،ایل دیناروند در لرستان پیشکوه به ییلاق می رفته است.علاوه بر روستاهای دیناروند علیا و سفلی عده ایی دیگر از دیناروندها به منطقه منگره، ییلاق می کردند، که به طائفه منگری در ایل دیناروند معروف گشته اند.
قلاسی(قلعه سیاه)
این قلعه بزرگ نشیمن قسمتی از آحاد ایل دیناروند بوده است. در این قلعه جنگ هایی صورت گرفت،که موجب پراکنش ایل دیناروند گردید.(حدود 225 سال پیش) پیران خردورز ایل دیناروند وقایع ان را تعریف کرده اند،از جمله شعر معروفی که سینه به سینه به ما رسیده که به لهجه لری فیلی(دیناروندی)است.
قلاسی رمیس جری ده وه کرخه
منگری سی دار و تلی سر ده خّره
سوار دو بر هرم شپل علیرضا
وتق پوق تفنگیا ده حونه نی سا
هی رو هی رو کنم قلا پتیَ
تفنگچی سر قلا نیازعلیّ
(قلعه سیاه فرو ریخت، پیچی خورد به کرخه
طایفه منگری سیاه پوشید، و تلخی(گله دار) عزا دار شد.
سوار شجاع و غیرتیم،شپل فرزند علیرضا(شمسیر وند)،با صدای غرش تفنگ ها از قلعه خارج گردید.
اظهار ناراحتی می کنم که،تیر انداز و تفنگچی ایل،نیازعلی(گمروند)تک تنها، بالای قلعه هست).
این شعر که دارای ابیات زیادتری هست.به عنوان نمونه آورده شد.که تداعی تراژدی جنگ قلاسی هست.این قلعه آخرین نقطه شهرستان آبدانان(بخش مورموری) است،و دقیقا محل اتصال سه استان کنونی ایلام، لرستان و خوزستان است.راه دست رسی به آنجا،بعد از شهر مورموری به طرف دهستان آب انار می روی و از روستاهای سیاهگل و هلیوه عبور می کنی.به منطقه کوه سرگچ می رسی،از اینجا به بعد منطقه طاق اکبر است(مقبره طاق کای اکبر از بزرگان ایل دیناروند هست) مسیر دشواری است و فاقد راه آسفالته،این قلعه در محدوده طاق اکبر است.نرسیده به رود کرخه،صخره های بلند طبیعی وجود دارد که بعد از عبور از صخره در کنار کرخه به قلاسی(قلعه سیاه) در غرب کرخه می رسید،موقعیت این قلعه مسافتی بالاتر از ریزش آب رودخانه سیاه گاو(لرغه) به کرخه است.شوربختانه به شوند احداث سد کرخه و ایجاد دریاچه سد کرخه،دو سوم آن قلعه به زیر آب رفته...
شرق رود کرخه به موازات قلاسی، وربند کاونی است که آنجا هم جز قلاسی و ایل دیناروند هست.(منطقه پشمینه زار اندیمشک) شوربختانه این قلعه و دیگر آثار باستانی،به زیر آب دریاچه سد کرخه رفته اند،کاش مسئولین وقت این سد،از میراث فرهنگی جهت نجات بخشی، و انتقال اشیا باستانی و...استعلام می گرفتند.حدود 1200سال پیش،طبری به قلاسی در کنار سیمره اشاره می کند،که نشان از قدمت زیاد،این قلعه را در دوره ساسانی می دهد.گویا مردمان این ناحیه، طرفداران بابک خرمدین هستند و از طرفی هنوز هم عده ایی از این مردمان بر کیش اجدادی خود بوده اند. از طرفی ظلم وستم خلیفه های عباسی،باعث نارضایتی مردم شده بود،لذا خلیفه عباسی سردار خود را به سیمره می فرستد،مردم این نواحی به این قلعه( قلاسی) سنگر می بندند.و خلیفه عباسی توان فتح این قلعه را نداشت.سردار خلیفه،یوسف ابن ساج جهت سرکوب و فتح قلاسی به سیمره می فرستد،که به شوند استحکامات طبیعی قلعه،و مقاومت جانانه ساکنان قلاسی،سردار خلیفه شکست می خورد،و به آذربایجان می رود.
در جنگ قلاسی معاصر(حدود 125 سال پیش) بعد از اینکه نزاع و اختلاف و برادر کشی، در بین آحاد ایل دیناروند، که قطعا دست عاملان حکومت در آن دخیل بوده است. دیگر آن شوکت گذشته را نداشتند، با این حال هرگز توان فتح قلاسی را نداشتند، گویا فقط عامل محاصره و کمبود مواد غذایی و بیماری،باعث شد که مردمان دلیر قلاسی،قلعه را ترک کنند و به پیش عموزادگان خود در شوش، بروند،و یا عده ایی دیگر از انان به شهرستان پلدختر ویا دیگر نواحی لرستان رفتند.و این تراژدی قلاسی،قطعا به نفع حکومت مرکزی قاجار،و عاملان انان در پشتکوه بود،روح سرکش و طبع آزاده گی که این ایل قدیمی از آن برخوردارهست،هرگز زیر بار ظلم و ستم عاملان حکومت نمی رفته است....
به وا کاوی قلاسی(قلعه سیاه) طبق نظر مورخین سده های اولیه اسلامی می پردازیم.
قلاسی ( قلعه سیاه) سیمره در گذر تاریخ
در تاریخ طبری آورده شده که خلیفه:
معتضد،عباسی(279_289) در سال 282 ه.ق یوسف ابن ابی ساج رابه سوی سیمره فرستاد تا کمک فتح قلاسی باشد(طبری،1352:6661)
این قلعه از قلاع دوره ساسانی است،ودر این دوره جز استان مهرگان کده به مرکزیت سیمره(دره شهر)است.سیمره دو تا دژ دارد که یکی از آنها قلاسی هست.
ابن فقیه همدانی در کتاب عجایب نامه گوید:
زیباترین جاها چه در گذشته و چه در حال،جندی شاپور است که حصن آباد دارد و مهرجان قذف(سیمره)که دو دژ(الحصنان)دارد..(همدانی،29_1341:23).
حد شمالی خوزستان ،حدود سیمره و کرخه وکوه های لر و بلاد جبال است.(ابوالفداءِ،1341:354)
مسعودی در کتاب مروج الذهب در مورد مذهب این منطقه می گوید:
عمده ترین گروه(مذهبی) در این دوره مسلمانان هستند،علاوه بر آن مجوسان(زرتشتی ) و فرقه خرمدینان نیز در این نواحی بوده اند.(مسعودی،1370:297)
که در دوره های بعد همگی مسلمان و شیعه شدند. مناطق کوهستانی مهرجان قذف(به مرکزیت سیمره) همچون سایر نواحی جبال طرفدار شورش خرمدینان بوده اند.(فرای،1372:68 و مسعودی،1370:297 وصدیقی،1375:257)
قلعه پنج برار دیناروند
این قلعه مربوط به شهر باستانی پنج برار دیناروند است، که در کنار کوه کاسه ماس، در محدوده جنوبی رشته کوههای دینارکوه قرار دارد.
فاصله آن با شهر مورموری هفت کیلومتر می باشد، رودخانه پنج برار از کنار آن می گذرد قلعه پنج برار در میان شهر باستانی پنج برار قرار دارد که قدمت آن مربوط به اواخر دوره ساسانی تا اوایل دوره اسلامی است،شکل هندسی قلعه مربع و هر ضلع آن 25 متر است،در چهار گوشه قلعه، که بنا هایی دایره ای شکل هست،احتمالاً برجک هایی که محل و جایگاه نگهبانی از قلعه می باشد، در کنار این قلعه آثار ویرانه های دیگری وجود دارد که احتمالاً محل سکونت مردم شهر پنج برار بوده است،مصالح آن از سنگ و گچ است،پی بنای این قلعه و شواهد موجود بر سطح زمین های پیرامونی،خصوصاً سفالهای خشن با شاموت سنگریزه، نشان می دهد که اصل قلعه مربوط به دوران ساسانی است و در دورههای اسلامی اضافاتی بر آن شده است، در کنار رودخانه پنج برار دیناروند آثار خرابههای پنج اسیاب دیده میشود که هر پنج آسیاب مربوط به مردم ایل دیناروند می باشد.اینکه اسم باستانی شهر پنج برار دیناروند،در دوره ساسانیان چی بوده،اطلاع چندانی نیست، با توجه به قدمت ایل دیناروند در پشتکوه لرستان،این شهر و قلعه به اسم پنج برار دیناروند معروف شده است.هنوز هم طوایف این پنج برار،و ذکر آسیاب های آنان،نزد ساکنین محلی ایل دیناروند محفوظ هستند.
اتابکان خورشید(حاکمان لر کوچک) و انتساب انان به ایل دیناروند
بنابر نظر پیران خردورز،جد تمام طوایف ایل دیناروند،به شخصی به اسم خورشید،می رسد و این خورشید فرزند دینار هست...
به وا کاوی این مسئله پرداخته، تا به شجاع الدین خورشید،موسس سلسله اتابکان لر کوچک(یا اتابکان خورشیدی)رسیدم.
جد وی محمد ابن خورشید، نیز منصب،وزارت لرستان را داشت.
لرستان بر دو قسم است.لربزرگ و لر کوچک که به وسیله دو برادر اداره می شد. برادر بزرگ بدر نام داشت و کوچکتر منصور، مرز این دو برادر رود دز است.(خواندمیر،1380:325) بعد از مرگ بدر،نوه اش نصیرالدین محمد، برای اداره ملک و پیشرفت کار،منصب وزارت را به یکی از نجبا، که مورد احترام مردم و در عین حال کاردان و متنفذ بود و محمد بن خورشید، نام داشت.(بدلیسی،1377:44). در سال 500هجری قمری، 100 خانوار کرد که از جبل السماق سوریه، به لرستان آمدند و رعیت محمد بن خورشید وزیر درآمدند، این خانواده های کرد بعدها به فضلویان معروف شدند، و محمدبن خورشید آنان را از لرستان اخراج نمود،فضلویان نزد اتابک سنقر،حاکم فارس رفتند،بعدها از طریق یاری حاکم فارس،بر قسمتی از لرستان حاکم شدند و پایهریزی اتابکان لر بزرگ را نمودند.(همان،1377:57).
شجاع الدین خورشید.(نوه محمد ابن خورشید). در سال 570 هجری قمری، که از امیران حاکم لرستان،حسام الدین شوهلی بود، با مرگ وی دارای حکومت مستقل در لرستان کوچک شد.(همان،1377:57).
شجاع الدین خورشید( موسسه اتابکان لر کوچک) دهلران را به دلیل فراوانی آب و هوا و فراوانی باغات تختگاه زمستانی خود کرد(خیتال،1369:83)
در کتاب، شرف نامه بدلیسی، در رابطه با وزارت محمد ابن خورشید،جد خاندان خورشیدی(اتابکان لر کوچک) آورده شده به دلیل اینکه،وی از خاندانی بزرگ و نجیب،که مورد احترام مردم لرستان هستند...
می توان واکاوی نمود،که اجداد خاندان خورشید، سرشناس بودند، و با توجه به حکومت 40 ساله،شاه دینار کارن پهلو،در اوایل صدر اسلام در لرستان، و تاکید پیران خردورز ایل دیناروند،به نیای طوایف ایل دیناروند به خورشید فرزند دینار به نظر می رسد که اتابکان خورشیدی لر کوچک، از اجداد ایل دیناروند می باشد،و خود خورشید نیز از نوادگان،شاه دینار کارن پهلو باشد.تختگاه زمستانی،اتابکان خورشیدی، دهلران و دینار کوه هست،یعنی منطقه ایی که، نشیمن و ریشه ایل دیناروند، می باشد.واز طرفی،100خانوار،کرد مهاجری که به لرستان امده وابتدا رعیت،محمد ابن خورشید بودند و سپس از منطقه لر کوچک، اخراج شده اند،و به استان فارس رفته اند و هیچ گونه ارتباطی،بین این کردان مهاجر و خاندان خورشیدی بومی لرستان نیست.طائفه خورشیدی را در منابع جنگروی، ذکر کردن که اسم منطقه جغرافیایی در منگره هست، و ربطی به جد و یا نیای آنان ندارد.
پیربابا زید دیناروند معروف به( سید قطب الدین)
از سادات بزرگوار است که در دوره خلافت عباسی مورد ظلم قرار می گیرد، وهمچون دیگر در سادات شیعه به کوهستانهای ایران پناه میآورند، این سید محترم به میان ایل دیناروند در پشتکوه لرستان در بازه زمانی حدود 800 سال پیش میآیند(به نقل از پیران خردورز ایل و ملاقات این سید با هلاکو خان در ایوان مداین)،مدارک و سند این سید در اداره اوقاف دزفول می باشد و نیای بزرگ امامزاده رودبند دزفول است... به شرح ماجرای، ایل دیناروند و این سید بزرگوار، در این مقاله نمی گنجد و قبلاً در یک مقاله توصیف نمودم. دربازه حدود 800 سال پیش در کنار ایل دیناروند بودند ،که با توجه به تشکیل طایفه در بازه چند قرن قدمت ایل دیناروند در لرستان به بیش از هزار سال است، مقبره سید قطب الدین، در روستای سیاهگل از توابع مورموری ایلام که معروف به پیر بابازید دیناروند می باشد.
3-با توجه به لقب پهلو در اسم دینار،منطقه پهلو در کجا واقع شده است؟
در زمان ساسانیان خاندان های هفتگانه، نژاد ترین ایرانیان شناخته می شدند. محدوده خاندان کارن پهلو در نهاوند بود.( کریستن سن،1374:157)
بوحنیفه دینوری در کتاب اخبار الطوال گوید:
سرزمین جبال( پهله اشکانی وساسانی) شامل ماهان( ماه دینار نهاوند ماه دینور) همدان، مهرجان قذق(سیمره دره شهر) ماسبذان(سیروان ایلام) حلوان( کرمانشاه و قصر شیرین) نشیمنگاه اشغانیان( اشکانیان) شهر کهن نهاوند بود.(دینوری،1371:66).
اردشیر بابکان ،فرخان پادشاه جبال(پهله)را کشت،بی درنگ به پیش تاخت،تابه شهر نهاوند رسید،ودر کاخ فرخان فرود امد،(همان،1371:66)
در دوره ساسانیان هموندان خاندان های هفت گانه را اصیل ترین مردم ایران می شناختند.( طبری،478:1352).
آنهایی که در این خاندان ها در جای از ایران فرمانروایی بودند،پادشاه نامیده می شدند. اما تاج آنان کوچکتر از تاج شاهنشاهی ایران بود.( همان،254:1352).
مسعودی در کتاب مروج الذهب می گوید:
بیشتر ملوک طوایف فرمانبردار آن اشغانیان( اشکانیان)پادشاهان جبال هستند،که شامل سرزمینهای دینور، نهاوند، همدان، ماسبذان و آذربایجان باشد، هر پادشاهی از آن در این کشورها شاه می شد او را به نام همگانی اشغان می نامیدند.(مسعودی،145:1370).
ابن ندیم از زبان روزبه (عبدالله بن مقفع )چنین آورده است که:
زبان های ایرانی، پهلوی، خوزی، دری و سریانی است اما پهلوی منسوب به پهله(فهله یا فیلی) است و این ناشی از که به پنج سرزمین گفته می شود، که آنها عبارتند از اصفهان، ری، همدان، نهاوند(ماه دینار) و آذربایجان.(ابن ندیم،1381:25)0
مقدسی در کتاب احسن التقاسیم گفته است که:
ری و اصفهان از سرزمین پهلویان نیست،سرزمین پهلویان عبارت است از همدان،ماه بصره که نهاوند است ماه کوفه که دینور است ،ماسبذان و مهرجان قزق که سیمره است.(مقدسی،1385:386)
استاد ایزد پناه،در کتاب تاریخ جغرافیایی،اجتماعی لرستان، درباره منطقه پهله می گوید:
اساسا منطقه گسترده زاگرس، در دوره های اشکانیان و ساسانیان،به پایگاه دفاعی و نفوذ آنان در غرب ایران تبدیل به پَهلَوَ،نام گرفت.به نظر می رسد این منطقه در زمان ساسانیان،تا سده های قرن دوم وسوم هجری،سرزمین پهله،نامیده می شود.(ایزدپناه،1376:19).
به عقیده برخی،نام فیلی،که به بخشی از لرستان(لر کوچک)گفته می شود.دگرگون شده واژه پهلو یا پهلوی است، وبدین سبب زبان و دو بیتی های این سامان(لرکوچک)به فهلویات یا پهلویات نام گرفت.(همان،1376:74).
به نظر می اید،سرزمین جبال(پهله،فهله،فیلی) شامل کل استان های لرستان و ایلام،قسمت هایی از کرمانشاه و همدان و شمال غرب خوزستان است،پس سرزمین پهله اشکانی، ساسانی و جبال بعد از اسلام،با قلمرو لر کوچک که به درستی لرفیلی(فهله و پهله)معروف گشته،تطابق دارد.
به نقل از طبری،دینار لقب شاه داشت.پس به درستی، شاه دینار کارن پهلو،اولین حاکم،فیلی تبار(پهلوی) تاریخ لرستان است.
4-تبار شاه دینار،از خاندان کارن هست،این خاندان چه کسانی هستند؟و مربوط به چه دورانی هستند؟
در میان هفت خاندان اشکانی(وساسانی)دو خاندان بعد از دودمان شاهنشاهی،صاحب قدرت محسوب می شدند،یکی سورن و دیگری کارن(کریستن سن،1377:30)
به نظر می رسد که ارشک همان کارن هست پس به واکاوی این مسئله بپردازیم.
در تعدادی از سکه های بدست آمده در گرگان،نام ارشک با کلمه کارن به خط آرامی در کنار تصویر شاه ارشک قرار دارد.(ملکزاده بیانی،1370:38)
کارن (پهلوی: Kārēn) یک شاهزاده اشکانی و فرزند فرهاد چهارم بود. نسل خاندان کارن یکی ازهفت خاندان ممتاز ایرانی، او میرسید.
مورخ ارمنی قرن پنجم میلادی موسی خورنی(معاصر با دوره ساسانیان) ذکر کرده که کارن یکی از سه پسر شاهنشاه اشکانی، فرهاد چهارم بود. این گفته خورنی توسط برخی از تاریخنگاران معاصر به چالش کشیده شده است، گرچه با توجه به حضور طولانی مدت اشکانیان در ارمنستان، این تاریخنگار برجسته ارمنی با خاندانهای اشرافی پهلوی آشنایی داشته و گفته او احتمالاً درست است.(pourshariati,2017:537)
به نظر می آید که ارشک همان کارن باشد و یا از قبیله کارن و یا بنابر نظر موسی خورنی،مورخ ارمنی تبار،دوره ساسانی،کارن
شاهزاده ایی است از نوادگان ارشک...
حال به واکاوی ارشک بپردازیم.
پشت سکه ارشک واژه کارنی(karny)است،که باید ارشک از خاندان کارن باشد(رضایی باغ بیدی،1387:125)
آلفرد گوتمشید در کتاب تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان می گوید:
در تواریخ ملی ایران، تبار ارش را تا کیقباد یا پسرش کی ارش، یا دار پسر هما( داریوش سوم هخامنشی) و حتی به آرش کمانگیر رسانده اند،این ارتباط به سبب نام وی و تصویر کماندار بر روی سکههای این دوران است و به نقل از سینسلوس،نسب خاندان ارشک به اردشیر دوم هخامنشی میرسید، چراکه به گفته کتزیاس (مورخ شهیر یونانی) اردشیر دوم پیش از تاجگذاری نام ارشک را داشته است.(Schmidt,743:1880)
سعودی اشک را از نوادگان سیاوش پسر کی کاووس مرتبط می کند( مسعودی،1356:276)
حمزه اصفهانی،ارشک را پسر دارا ابن دارا(داریوش سوم فرزند داریوش اول)می داند.(حمزه :22)
نیای ارشک، فریاپتیس با نام اوستایی فری پیتا( دوستدار پدر )برابر است.ارشک با تصویر قید شده بر سکه هایش همانند هخامنشیان با کمان بر دست بر چهارپایه نشسته است. و برای تاکید بر علایق ملیگرایانه و شاهانه اش، از طرح سکه های سلوکی، تقلید نکرده خود را کارن خوانده است.شاهان بعدی پارت خود را از تبار هخامنشی می دانستند،اردوان سوم یکی از پسرانش را داریوش نامید،و مطالبه میراث کورش را نمود.نام های شاهان اشکانی همه ایرانی هستند،که برخی از این نام ها،از جمله ارشک،خسرو،گودرز در نامه پهلوانان اوستا آمده است.ابوریحان بیرونی با استناد بر شاهنامه منصوری می گوید،اشک پسر دارا(داریوش سوم)است.(محمدی فر،1387:19)
طبری اشک را بنیان گذار دودمان اشکانی،و اورا پسر اشکان بزرگ(اردشیر دوم هخامنشی،که نامش پیش از سلطنت ارشک بود)می داند.(طبری،1360:709)
خاندان گودرز:
این خاندان هم همانند خاندان کارن نسب شان به کاوه اهنگر می رسد.و شاخه ایی از خاندان کارن محسوب می شوند. پس از رستم خاندان،گودرز از برجسته ترین جنگاوران در حماسه ملی ایران هستند، در شاهنامه نسب گودرز پسر کشواد به کاوه آهنگر میرسد، طبری نسب کاوه را به با 12 نسب به شاه نوذرمی رساند. کشواد(پدر گودز) فرمانروای اصفهان بود. در زمان پادشاهی کیکاووس،گیو پسر گودرز است و بیژن پسر گیو،که قهرمان یکی از داستان های شاهنامه است که منیژه دختر افراسیاب گرفتار عشق او می شود. نامهای گودرز و بیژن نام دو پادشاه اشکانی در منابع اسلامی است.در منابع کلاسیک شاه گودرز اشکانی بر سکه ها ظاهر میشود و کتیبه گودرز در بیستون اشاره مهمی به نام گیو دارد(کمبریج،618،ج 3 1389)
از میان،هفت خاندان بزرگ دوره اشکانی و ساسانی،دو خاندان سورن و کارن،مقبولیت بیشتری داشتند.با توجه به اینکه،پشت سکه های ارشک،سر دودمان اشکانیان،واژه کارن نوشته شده و یا اینکه کارن از شاهزادگان اشکانی است، واز طرفی،بنابر نظر مورخین کلاسیک غربی و با توجه به اینکه،اسم اردشیر دوم هخامنشی،پیش از شاه شدن،ارشک بوده،اعتقاد داشتند،که از نوادگان اردشیر دوم هخامنشی هستند،بر اساس نسک های،جای مانده از ساسانیان مثل خوذای نامک(خدای نامه) که منبع،اصلی حکیم فردوسی بوده و دیگر منابع،سده های اول ایران در دوره اسلامی،همگی بر این باورند که اشکانیان نسب از پادشاهان کیانیان، پهلوانان و هخامنشیان دارند،اشاره به دارا و داراب(داریوش سوم و داریوش اول) بهمن اردشیر(اشاره به اردشیر هخامنشی، که در اصل در دودمان هخامنشی 3 اردشیر وجود دارند).و یا رد آنان را در استوره ها،مثل کاوه و کارن دارند، درفش معروف کاویانی،منسوب به این خاندان است،که بعدها درفش ملی ایرانیان است.در زیر چند ابیات از نام کارن یا قارن در شاهنامه فردوسی می آوریم که نشان دهنده بزرگی این خاندان هست.
سپهدار چون قارن رزم زن
چو شاپور و نستوه شمشیر زن.
به پیش اندرون قارن رزم زن
به دست چپش سرو شاه یمن.
همانگه بشد قارن رزم زن
یکی لشکری برد با خویشتن .
سپهدار چون قارن کاوگان.
سپهبد چو شیروی شیر ژیان.
سپهدار چون قارن کاویان
به پیش سپاه اندرون کاردان.
کجا نام او قارن رزم زن
سپهدار بیدارلشکرشکن
یوستین گوید مقدر بود که داریوش در خاک قومی کشته شود که تجدید حیات را برای آن قوم به ارمغان آورد و مقصود دولت بزرگ پارت است که بعدها تأسیس شد و به اشکانیان معروف گردید.(حقیقت،1370:501)
ویشتاسپ پدر داریوش بزرگ در زمان وی حاکم در پارت بودند.(حقیقت،1370:21)
باتوجه به حضورشاهان هخامنشی در پارت، از زمان ویشتاسپ پدر داریوش،تا فرزندان زیاد اردشیر دوم هخامنشی که در منابع از انان ذکر شده و اینکه داریوش سوم که با زن ها و فرزندانش در منطقه پارت بود و آنجا کشته شده ، و از طرفی فاصله ارشک تا هخامنشی ها کمتر از 80 سال است،به نظر می رسد که ارشک باتوجه به اینکه از تبارهخامنشی هست،بعنوان سرکرده تیره پرنی از طائفه داهه پارت،بر علیه سلوکیان قیام نمود و مقبولیت فراوانی نزد مردم ایران داشته است.پیروز شاه ساسانی،زمانی که به جنگ با ترکان رفت،سردار زرمهر که از خاندان کارن بود،به نیابت خود در کشور گماشت(کریستن سن،397:1377).
اهمیت خاندان کارن،در دوره ساسانی،که سرداری از آنان با نیابت سلطنت تاج و تخت دولت ساسانی هم می رسد.به نقل از دینوری:
سردار بستام اشکانی،دقیقا تبار خود را به هخامنشیان(داریوش سوم) می رساند، و فرزندان ساسان را گوسپند چران معرفی می کند. در شورش سردار بستام، از تبار اشکانیان بر علیه خسرو پرویز،خودرا مستحق تر از وی دانست و گفت،بدان که تو برای شهریاری سزاوارتر از من نیستی،ومن از تو سزاوارترم، که من پسر دارا هماورد اسکندرم،و شما فرزندان ساسان بر ما چیره شدید و بر ما ستم کردید و نیای شما گوسپند چران،بوده است.(دینوری،1364:134)
دودمان کیانی کما بیش از هفت کَوی(کی) مستقل و دو شاه آمیخته با شاهان هخامنشی به این صورت تشکیل شده است. کَوی کواذ( کی قباد) کَوی اوسَنَ( کی کاووس) کَوی هئوسرَوَ(کی خسرو)کَوی ائوروَت اسپَ(کی لهراسپ)کَوی ویشتاسَپه(کی گشتاسپ) کَوی وهومَن (کی بهمن اردشیر)اوماتی( برابر اومئیتی پارس یا همای) در ادامه یک پیوستگی به نام داراب و دارا(دوستخواه،1379،ج2: 1037)
ایل دیناروند معروف به ایل 7 کوهه با هفت منطقه و هفت سند از اراضی دینارکوه تا موسیان، از کرخه تا لرغه تا کلات و مورموری و تا دینارکوه و کبیر کوه بیش از 60 هزار هکتار سرزمین ایل را تشکیل میداده است.
آیا اینقدر شباهت بین هفت کَوی کیانیان و هفت کَوی ایل دیناروند،به طور اتفاقی است،یا راز های سربه مهری دارد؟
چرا در بین ایلات لرستان،بزرگ ایل را خان می گویند،اما در ایل دیناروند کاید؟ گرچه در طایفه کاید رحمت(ایل باجولوند) لرستانی و بعضی از طوایف بختیاری از لفظ کاید استفاده می کنند،اما خان وایلخان در مراحل بالاتر از کاید، نزد آنان قرار دارد،اما در ایل دیناروند ،بزرگ ایل یا طایفه، فقط به اسم کاید است.در عراق،در بین عشایر کرد و لر و عرب،ایل دیناروند را فقط با لفظ کیاد نام می برند،و این نشان از کاید یا کی ها(کَوی های)تاریخی و حماسی و ملی است.تبار ایل دیناروند به خاندان کارن می رسد،طبق شاهنامه ودیگر مورخین،پهلوان کارن فرزند کاوه اهنگر است،ودر فش کاویان پرچم ملی ایرانیان،نشان از این خاندان(کارن)دارند،ایل دیناروند به شوند تاریخ هزاران ساله اش هرگز لقب بزرگان خود را از یاد نبرده است.
برای فهم بهتر این گفتمان به واکاوی نام کاید می پردازیم.
کاید همان واژه کَوی یا کاوی و کی است.که با معنای بزرگ می دهد.اگر بخش نخست واژه کاوی را که (کا) هست کنار بگذاریم.بخش دوم آن (وی) تبدیل به (ید) می شود.زیرا در زبان لری و فارسی،(واو )به (ی) تبدیل می شود.مانند،پولکوچه پوک تبدیل به (پیلکیچهپیک) می شوند،وباز هم در زبان لری و فارسی،(ی) تبدیل به( دال )می شوند.مانند(کنجی،بای،مای،شادبای،خیا وگیا)که می شود(کنجد،باد،ماد،شادباد،خدا،گدا)پس کاوی هم تبدیل می شود به کاید،که گفتیم همان(کاوی،کَوی،کی)هست،که در کیخسرو با (کاوی خسرو)،و کی آرش با (کاوی آرش) یا کی کاووس با (کاوی کاووس) و سایر نام های کیانیان آمده است.
نتیجه
در تاریخ طبری، از دینار به عنوان شاه یاد شده است، بعد از اینکه با مسلمانان صلح میکند نام شهر نهاوند به نام ماه دینار تغییر میکند و به عنوان حاکم بخشی از پهله باستانی به مرکزیت بلوک نهاوند منصوب میگردد، حدود فرمانروایی وی،کل لرستان تا شرق اصفهان و تا نواحی قم گسترش داده میشود. نهاوند و بروجرد دو نقطه شهری آن هستند، وی از نژاد پهلوی یا پهلوانی است این تبار حدود 900 سال از زمان اشکانیان تا پایان ساسانیان در منطقه پهله، دوره اشکانی و ساسانی اجدادش حکمفرمایی مینمودند، در کل، تیول خاندان کارن در غرب ایران به مرکزیت نهاوند هست. و تقریبا شاه دینار همان امتیاز را داشت و قریب به چهل سال برمحدوده فعلی لرستان فیلی حکمرانی نمود و در واقع اولین حکمران فیلی لرستان هست، و در دوره اوایل اسلامی،تا حدودی این قسمت بندی به شیوه ساسانی رعایت شده است. بنا به نظر مورخین دوره اولیه اسلامی،استان پهله شامل استان های کنونی لرستان و ایلام و قسمتهایی از کرمانشاه و همدان و اصفهان و قسمت شمال غرب خوزستان است که دقیقاً محدودی لرستان فیلی کنونی است، این منطقه در دوره اسلامی به جبال معروف است.ایل دیناروند، از فرزندان شاه دینار هستند، که بعد از چند قرن، فرزندان شاه دینار طایفه دیناروند را تشکیل میدهند، ییلاق و قشلاق آنان، در سرزمین های لرستان پیشکوه و پشت کوه است و بیش از هزار سال است که در کنار دینارکوه و دهلران و زمینهای مجاور آن به عنوان نشیمن خود اختیار کرده اند،منطقه دینارکوه را به اسم جدشان شاه دینار نامیدند، حدود ایل دیناروند که معروف به صفحه دیناروند است. از شمال به دینارکوه و کبیرکوه و از جنوب به دهلران و موسیان تا مرز عراق و از شرق تا پهله زرین آباد و از غرب به کرخه تا حوالی شوش باستان است، این ایل تا قبل از جنگ قلاسی، به عنوان یکی از قدرتمندترین ایلات لرستان بود اما نزاع و اختلافات درون ایلی و تحریک و فتنه والیان پشتکوه، در 225 سال پیش، باعث شد که بخش اعظم ان ایل به شوش و دیگر نواحی خوزستان و عدهای دیگر در شهرستان پلدختر و سایر نواحی لرستان و ایران پراکنش یابند. یک شاخه دیگر ایل، در سرزمین آبا و اجدادی خود پتک و موسیان و دهلران تا مورموری و... هنوز هم دارای زمینهای کشاورزی و جمعیت بسیار هستند. یک شاخه دیگر از دیناروند به اسم، خاندان خورشید یان یا اتابکان لر کوچک، در منگره بودند که تختگاه زمستانی این سلسله همیشه دهلران و دینارکوه بوده است. و منطقه منگره چسبیده به حدود پشت کوه، و محدوده اراضی ایل دیناروند بوده است.و همیشه یکی از ییلاقات این ایل بوده، به طوری که ان دسته، از دیناروندهایی که، به منگره ییلاق می رفتند، به طایفه منگری، ایل دیناروند معروف بوده است، فقط قدمت این طایفه ای دیناروندی درمنگره به بیش از 700 سال میرسد، شاه دینار از خاندان کارن است که نسب این خاندان به شاه ارشک موسس سلسله اشکانیان می رسد. و طبق نظر مورخین غربی،ارشک از نوادگان اردشیر دوم هخامنشی است. و در بعضی از منابع دوره اسلامی، و شاهنامه و حماسههای ملی، نسب ارشک به دارا و داراب که منظور همان داریوش سوم و داریوش اول است می رسد. و در کل ریشه و اصل ایل دیناروند به هخامنشی ها برمی گردد.
پس ایل دیناروند یادگاری از ایران کهن (هخامنشی ها) هست.
(( دکتر سعید دیناروند ))
Saeeddinarvand1353@gamil.com
یارینامه
1- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد .(1352) آثار و الباقیه ان القرون حالیه، ترجمه اکبر دانا سرشت،تهران:انتشارات ابن سینا.
2- طبری،محمد ابن جریر.(1352).تاریخ رسل والملوک،جلد پنجم،ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران: انتشارات اساطیر.
3- رضایی باغ بیدی،حسن.(1387).تاریخ زبان های ایرانی،مرکز پژوهش های زبان دنیا،اوساکا: دانشگاه اوساکا.
4-ملک زاده بیانی،ملک.(1387).تاریخ سکه،تهران:دانشگاه تهران.
5-لوکونین،و.گ.(1387).نهادهای سیاسی،اجتماعی،اداری:مالیات ها و بازرگانی در تاریخ ایران کمبریج،جلد دوم،قسمت دوم،گردآورنده،احسان یارشاطر،ترجمه حسن انوشه،تهران: انتشارات امیر کبیر.
6-ابوحنیفه دینوری،داود.(1364)الاخبار الطوال،ترجمه محمد مهدی دامغانی،تهران :انتشارات نی
7-خلاصه تاریخ کتزیاس ،از کورش تا اردشیر.(معروف به خلاصه فوتیوس).(1380).ترجمه خلیلی کامیاب،تهران: انتشارات کارنگ.
8-اوستا،کهن ترین سروده های ایرانیان،جلد یک و دوم.(1379). ترجمه دوستخواه، جلیل،تهران:انتشارات نشر مروارید
9-دانش نامه جهان اسلام.(1362).به کوشش بنیاد دایره المعارف اسلامی، تهران:
انتشارات بنیاد دایره المعارف اسلامی.
10-ابن اعثم کوفی،محمدبن علی (1386)، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
11- رزم آرا، علی.(1320). جغرافیای نظامی پشت کوه،تهران:
انتشارات سعادت بشر. 12-ساعدی،حمید.(1390).ایران و اقوام ایرانی،تهران:انتشارات ادباء.
13-خیتال،جعفر.(1369).مجموعه آراء در مورد سرزمین پشتکوه ایلام، ایلام:انتشارات فرهنگ.
14-بهاروند،اسکندر.(1393).قوم لر،تهران: انتشارات اکه.
15-مسیو چریکوف.(1358).سیاحت نامه چریکوف،تهران:انتشارات امیر کبیر.
16-ابن فقیه همدانی.محمد ابن احمد.(1349).البلدان،ترجمه ح - مسعود،تهران: انتشارات بنیادفرهنگ ایران.
17-ابوالفداء،اسماعیل ابن علی.(1349).تقویم البلدان،ترجمه عبدالمحمد آیتی،تهران:انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
18-مسعودی،ابوالحسن علی ابن حسین.(1370).مروج الذهب،ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران:انتشارات علمی و فرهنگی.
19-فرای،ر.ن.(1372). تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانی تا آمدن سلجوقیان،ترجمه حسن انوشه،تهران:انتشارات امیرکبیر.
20-صدیقی،غلامحسین.(1375).جنبش های دینی ایرانی در قرون دوم وسوم،تهران:انتشارات پاژنگ.
21-کریستنسن، آرتور.(1367). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ غلامرضا رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
22-ابن ندیم،محمد ابن اسحاق.(1381).الفهرست،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران:انشارات اساطیر.
23-مقدسی،محمد ابن احمد.(1385).احسن التقاسیم،ترجمه علینقی منزوی،تهران:انتشارات کومش.
24-کاظمی،ایرج.(1376).مشاهیر لر،خرم آباد:انتشارات افلاک.
25-قراگوزلو همدانی،عبدالله ابن مصطفی قلی.(1382).مصحح،مجیدی،عنایت الله،تهران:انتشارات مرکز پژوهشی میراث مکتوب. 26-درخشنده،صیدمحمد.(1397).غلامحسین خان شهاب الملک پشتکوهی،تهران:انتشارات ابوریحان.
27-لاکهارت،لارنس و جکسون،پیتر.(1389).تاریخ کمبریج ج سوم ساسانیان،ترجمه قادری،تیمور،ویراستار یارشاطر،احسان،تهران:انتشارات مهتاب.
28-ملکزاده بیانی،ملکه.(1385).تاریخ سکه،تهران:انتشارات دانشگاه تهران.
29-رضایی باغ بیدی،حسن.(1387).تاریخ زبان های ایرانی،مرکز پژوهش های زبان های دنیا، اوساکا:دانشگاه اوساکا.
30-کرم رضایی،علیرضا.(1380).برسی پیشینه تاریخی اجتماعی و فرهنگی ده هزار ساله دهلران استان ایلام،تهران:انتشارات مهرانشهر.
31-حقیقت،عبدالرفیع.(1370).تاریخ قومس،تهران:انتشارات کومش.
32-محمدی فر،یعقوب.(1387).باستانشناسی و هنر اشکانی، تهران: انتشارات سمت.
33-اصفهانی، حمزه. (1346). تاریخ پیامبران و پادشاهان،ترجمهٔ جعفر شعاری،تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
34_دوستخواه،جلیل.(1379).اوستا کهنترین سرودهای ایرانیان،جلد یکم و دوم،تهران:انتشارات نشر مروارید.
35-Gut schmidt, A.1880 cieshicre irans and sciner
36-ایزدپناه،احمد.(1376).تاریخ جغرافیایی،اجتماعی،لرستان،تهران:انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
37-خواندمیر،غیاث الدین.(1380).حبیب سیر،تهران:انتشارات خیام.