داستان
بزرگنمایی:
داستان مرد خسیس و خرید جگر
*اول زنیم دُما خُورِیم**
راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار، در بازار معانی وصرافان حکمت و سخندانی در نقل داستانهای زندگانی چنین روایت و حکایت کرده اند که در روزگاران قدیم مردخسیسی بود که برای رفاه و اسایش خانواده و اهل عیال خود خرج نمی کرد. او انچنان تنگ چشم و خسیس بود که پنیر را در شیشه گذاشته و از انان می خواست که نان خود را به شیشه بمالند و به عنوان نان و پنیر بخورند. چنانکه گویند؛ روزی مرد دیر به خانه امده بود، دید بچه ها خودشان شیشه پنیر را وسط گذاشته و نان خود را به آن می مالیدند و می خوردند.
او فریاد زد: ای بی انصافها یک روز نمی توانستید نان خالی بخورید!!!
باری سخت گیریهای مرد بر اهل و عیال، ادامه داشت تا اینکه روزی همسرش مریض شد و در بستر بیماری افتاد. حال همسر مرد روز به روز بدترمی شد و او مجبور شد برای مداوای همسرش طبیبی به منزل بیاورد .طبیب بعد از معاینه گفت:همسرت بیماری خاصی ندارد.او از کم غذایی و گرسنگی کشیدن به شدت ضعیف شده است. اگر به او علاقه دارید باید غذای کافی و مقوی به او بخورانید وگرنه همسرت از دست خواهد رفت .
مرد پرسید چه غذایی باید به او بدهم ؟
طبیب گفت:مثلا امروزبا جگر گوسفندبرایش خوراکی اماده کن. مرد خسیس چاره ای ندید و برای خرید جگر به بازار رفت. او به دکان قصابی رفت و از قصاب قیمت جگر را پرسید. مرد باشنیدن قیمت جگر، از خود بی خود شد و گفت بسیار گران است!! آیا جگر ارزان تر پیدا می شود ؟
قصاب گفت: در اخر بازار می توانید جگر ارزانتر پیدا کنید.
مرد به اخر بازار رفت و از چند قصاب قیمت جگر را پرسید. انها قیمتی کمتر از قصاب اولی می گفتند ولی باز هم به نظر او آن قیمت زیاد می امد.مرد خسیس پرسید؛ آیا می تواند جگری ارزانتر پیدا کند؟ . گفتند؛ در کشتارگاهی که خارج از شهر است، قیمت جگر از اینجا ارزانتر است. مرد به کشتارگاه رفت ولی باز هم پرداخت کردن چنان پولی برایش بسیار سخت بود. او باز هم سراغ جگر ارزانتر را گرفت .پیرمردی که انجا حضور داشت،وقتی شنید مرد خسیس از شهر تا کشتارگاه پیاده برای گرفتن جگر ارزان امده است ، به او گفت: ایا می خواهی جگر مفت و رایگان بدست بیاوری؟مرد گفت: مگر جگر مفت هم پیدا می شود؟
پیر مرد گفت: اری ، به فلان شهر و فلان محله برو، در انجا خانه ای هست که جگر مجانی به تو خواهند داد.مرد بلافاصله راهی شد و پرس و جو کنان خسته و کوفته خود را به آدرسی که پیرمرد گفته بود، رساند .او در منزل را به صدا در اورد.جوانی در را باز کرد.
مرد گفت: آیا اینجا همان منزلی است که جگر مجانی میدهند؟ جوان گفت بله ، اما معلوم است از راه درازی امده ای، خسته و گرسنه هستی، داخل بیاو غذا بخور و استراحت کن بعد جگر را بگیرو برو.مرد از خدا خواسته داخل شد .جوان به همراه برادرش با احترام او را به اتاقی بردند و سفره مفصلی از انواع خوردنیها و نوشیدنیها گستردند .مرد و دو برادر دور سفره نشستند. مرد خسیس می خواست دست به غذا ببرد که یکی از جوانها گفت: بِرار
دومی گفت: جون بِرار
جوان گفت: اول زَنیم دُما خوریم؟ *
یا اول خوریم دُما زَنیم؟ *
مرد خسیس از این گفتگو ترسید و فکر کرد این دو جوان می خواهند بلایی به سرش بباورند.
جوان اولی گفت :بِرار ، اول زنیم دُما خوریم.
دو برادر بلند شدند و از داخل حوض کنار حیاط دو ترکه خیس بیرون اوردند و دو طرف سکویی که وسط حیاط بود ایستادند.آنها آنقدر با ترکه روی سکو کوبیدند تا عرق از سر و صورتشان بارید و خسته شدند . انها دوباره ترکه ها را داخل حوض اب انداخته و کنار سفره امدندو مرد را دعوت به خوردن کردند.مرد که مات و متحیر کارهای انان شده بود انان را قسم داد تا راز این سکو و چوب کاری و جگر مجانی را نگویند دست به غذا نزند . برادرها گفتند ما پدری پولدار و خسیس داشتیم. با وجود مال و ثروت زیاد حسرت یک وعده غذای خوب وکفش ولباس نو همیشه به دلمان مانده بود. او مال روی مال جمع می کرد اما برای رفاه و اسایش خانواده اش خرج نمی کرد .پدرمان از دنیا رفت و این همه مال و ثروت را به جا گذاشت .ما هم بعد از او می خوریم و می بخشیم و هر روز روی این سکو که قبر اوست، به یاد ان روزهایی که سختی کشیدیم، انقدر ترکه می زنیم تا دلمان خنک شود.
مرد ساکت به حرفهای انان گوش داد سرش را پایین گرفته و فکر می کرد .با خود گفت؛ یعنی اخر و عاقبت من هم مثل این خواهد شد؟
ایا فرزندان من به روی قبرم ترکه می کوبند ؟
مرد سر را بلند کرد غذا نخورد و جگر را نگرفت وبه سرعت به طرف شهر و دیار خود بارگشت.
او راه و روش خود را عوض کرد. پولهایی را که سالها به روی هم جمع کرده بود برای اسایش و رفاه خانواده اش خرج کرد.مهمانی داد و برای کارهای خیر کمک کرد و عاقبت به خیر شد.
خدا همه ما را عاقبت به خیر کند .
انشاءالله
* برار=برادر
* اول زنیم دما خوریم =اول بزنیم بعد بخوریم
فرهنگ عامه مردم دزفول
بازنویسی:
امیر کرامت نیا
- جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۹:۱۷
- منبع: صبح ملت نیوز