بزرگنمایی:
از پشتِ بیسیم
صدای خِش خِش آمد یک روز
فرمانده بود می گفت :
شهر سوخته است امروز
فرمانده می گفت عده ای خوابند
قرار بر این بود پشتِ شهرشان باشند!
با شمایم
الو..
الو... مَردم
کجایند مردان؟
قلم بی مهمات است
دشمن از خاکریزِ ما رد شد ، شهر پُر از جراحات است
صدای خش خش آمد
فرمانده بود میگفت:
اگرچه خالیست شهر از شرِّ بعثی ها
عده ای اما
مشغولند به فرع به جای اصلی ها
باشمایم
مردم !
شهر پر از جراحات است !
صدای خش خش آمد...
سید محمد شاهزاده صفوی
- يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۶:۱۱
- منبع: صبح ملت