یادداشت مدیر انجمن قصه دزفول بر کتاب "شناسنامه به روایت دست "
از کودکی تا کهنسالیِ هوشنگ چالنگی با"شناسنامه به روایت دست "
فرهنگی
بزرگنمایی:
کتاب ِ "شناسنامه به روایت دست "
گفتگوی مفصلی است با زنده یاد هوشنگ چالنگی از شاعران معاصر و شاخصِ منسوب به "شعر دیگر" .
چالنگی متولد مسجدسلیمان و معلم دبستان بود. شهری شگفت انگیز که پیش از خیزش ۵۷ پیشروترین جریانات ادبی معاصر ایران را در خود پروراند و در حالیکه "نفت" برای او جز نقمت حاصلی نداشت اما در شعر ، داستان، ترجمه و تاتر ایران نخبه ها پروراند .
مهران بقایی مدیر انجمن قصه شهر دزفول
کتابِ "شناسنامه به روایت دست "
گفتگوی مفصلی است با زنده یاد هوشنگ چالنگی از شاعران معاصر و شاخصِ منسوب به "شعر دیگر"
چالنگی متولد مسجدسلیمان و معلم دبستان بود. شهری شگفت انگیز که پیش از خیزش 57 پیشروترین جریانات ادبی معاصر ایران را در خود پروراند و در حالیکه "نفت" برای او جز نقمت حاصلی نداشت اما در شعر ، داستان، ترجمه و تاتر ایران نخبه ها پروراند .
این کتاب تلاش دارد در یک گفتگوی بلند (که تنها گفتگوی مفصل با شاعر است) از کودکی تا کهنسالی او را پیش روی مخاطبی بگذارد که تا پیش از آن از او چیز زیادی نمی دانست. شاعری که در طول حیات تنها دو کتاب ( آن هم به قول خودش به اصرار دوستان) و پس از مهاجرت به کرج منتشر کرد : زنگوله ی تنبل و آبی ملحوظ
اما علی رغم آن ، حضوری مداوم و تاثیر گذار در مطبوعات و صفحات ادبی مهم کشور از دهه ی چهل خورشیدی تا دم مرگ داشت . زبانی فخیم ، ایماژهای شاعرانه و بکر ، نگاهی لطیف به طبیعت و توجه خاص به تاریخ و اسطوره از ویژگی های برجسته ی شعر اوست که موجب شده جایگاهی مهم در شعر معاصر ایران داشته باشد.
کتاب سعی دارد مخاطب را از کودکیِ شاعر در مسجد سلیمان تا مرگ در کرج به تصویر بکشد اما آنچه خاص می نماید مواجه با شاعری است که به شدت محافظه کارانه راه ورود به لایه های ذهنش را مسدود می کند چالنگی (متواضانه - هوشمندانه) عطش دانستن همه ی زوایای ذهنی خود را برای مخاطب برطرف نمی کند انگار که خواسته باشد او را همچنان با شعر خود در ابهامی لطیف آنچنانکه در شعرش چنین است تنها بگذارد .
«شعر دیگر» که چالنگی و گروه اندکی از شاعران به آن منسوب بودند در دهه ی پنجاه خورشیدی حضوری مقتدرانه داشت و در دوران برآمدن ، شاعران تلاش داشتند نگاهی دیگر گون به شعر ، طبیعت، تاریخ ، سیاست و محیط خود بیاندازند از این رو شعر آنان در عین لطافت و ایماژ به تاویل هایی نیاز داشت تا پسانگاه ذهن شاعر هویدا شود. شعر چالنگی شعری است که تاریخ مصرف ندارد. اصیل و عمیق است و روح زندگی با همه ی ابعادش در آن جریان دارد . نمی توان شعرش را به سرعت خواند و گذشت باید کنارش نشست و دل به صدای زنگوله ی واژه هایی داد که مخاطب را به خوابی عمیق و آرام در اعماق تاریخ و ادبیات فرو می برد .
شناسنامه به روایت دست را انتشارات مانیا هنر در 344 صفحه منتشر کرده است که در آن شاعر جوان علی عبداله پور در چند نشست مشروح گفتگویش را با چالنگی تنظیم کرده است .
در بخش دوم کتاب ، تعدادی از شعر های شاخص چالنگی و نیز آثاری از شاعران معاصر که به او تقدیم شده است و نقل قول ها و اظهارنظر های برخی از بزرگان ادبیات معاصر و نیز آلبوم عکسی از شاعر تکمیل کننده ی کتاب هستند. چالنگی متولد 1320 بود و در سال 1400 در امام زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد . /
_________
شعر میراث /هوشنگ چارلنگی
نمی توانم گفت
با تو این راز نمی توانم گفت
در کجای دشت، نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام،آرام
از کوه اگر می گویی
آرام تر بگوی!
بار گریه ای بر شانه دارم
برکه ای که شب از آن آغاز می شود
ماهی اندوهگین می گردد
و رشد شبانه ی علف
پوزه ی اسب را مرتعش می کند
آرام،آرام
از دشت اگر می گویی.
گیاهی که در برابر چشم من قد می کشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله می آید.
آه میدانم !
اندوه خویشتن را من
صیقل نداده ام!
بتاب ؛ رویای من ! به گیاه و بر سنگ ،
که اینک؛ معراج تو را آراسته ام من.
گرگی که تا سپیده دمان بر آستانه ی ده می ماند
بوی فراوانی در مشام دارد
صبحی اگر هست، بگذار با حضورِ آخرین ستاره
در تلاوتی دیگر گونه آغاز شود .
ستاره ها از حلقومِ خروس
تاراج می شود
تا من از تو بپرسم
اکنون ؛ ای سرگردان !
در کدام ساعت از شبیم؟
انبوهیِ جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب می خواباند
و ستاره ای غیبت می کند
تا سپیده دمان را به من باز نماید.
میراث گریه ،
آه در قوم من
سینه به سینه بود
شعر میراث با صدای شاعر (هوشنگ چارلنگی)
- دوشنبه ۱۴ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۳۸:۰۱
- منبع: پایگاه خبری صبح ملت