آخرین مطالب

برچسب:   "واژه ها"

یادادشت تئاتر استرالیا به کارگردانی سیدمحمدهادی هاشم زاده به نوشتار محمد رشیدپور

اولین نقد خود از جشنواره بین المللی تئاتر فجر را دوست دارم از اینجا شروع کنم: از زمانی که بعنوان خبرنگار تایید شدم تا جشنواره تئاتر فجر را پوشش بدهم. باید راس ساعت 12 تئاتری را که می خواستم ببینم انتخاب کنم و البته همه می دانیم استرس اینکه نتوانی بلیط بگیری و یا نتوانی ساعت دلخواه را انتخاب کنی چقدر شدید است. امروز که داشتم به برشور نگاه می کردم به ارتباط ساده، بین واژه ها و اسامی نمایش نامه ها دقت کردم. یادم هست، سال پیش نام یکی از نمایشنامه ها سگدو بود امسال اسم یکی از نمایشنامه ها سگک است. و....

یادادشت تئاتر استرالیا به کارگردانی سیدمحمدهادی هاشم زاده به نوشتار محمد رشیدپور

اولین نقد خود از جشنواره بین المللی تئاتر فجر را دوست دارم از اینجا شروع کنم: از زمانی که بعنوان خبرنگار تایید شدم تا جشنواره تئاتر فجر را پوشش بدهم. باید راس ساعت 12 تئاتری را که می خواستم ببینم انتخاب کنم و البته همه می دانیم استرس اینکه نتوانی بلیط بگیری و یا نتوانی ساعت دلخواه را انتخاب کنی چقدر شدید است. امروز که داشتم به برشور نگاه می کردم به ارتباط ساده، بین واژه ها و اسامی نمایش نامه ها دقت کردم. یادم هست، سال پیش نام یکی از نمایشنامه ها سگدو بود امسال اسم یکی از نمایشنامه ها سگک است. و....

یادادشت تئاتر استرالیا به کارگردانی سیدمحمدهادی هاشم زاده به نوشتار محمد رشیدپور

اولین نقد خود از جشنواره بین المللی تئاتر فجر را دوست دارم از اینجا شروع کنم: از زمانی که بعنوان خبرنگار تایید شدم تا جشنواره تئاتر فجر را پوشش بدهم. باید راس ساعت 12 تئاتری را که می خواستم ببینم انتخاب کنم و البته همه می دانیم استرس اینکه نتوانی بلیط بگیری و یا نتوانی ساعت دلخواه را انتخاب کنی چقدر شدید است. امروز که داشتم به برشور نگاه می کردم به ارتباط ساده، بین واژه ها و اسامی نمایش نامه ها دقت کردم. یادم هست، سال پیش نام یکی از نمایشنامه ها سگدو بود امسال اسم یکی از نمایشنامه ها سگک است. و....

یادادشت تئاتر استرالیا به کارگردانی سیدمحمدهادی هاشم زاده به نوشتار محمد رشیدپور

اولین نقد خود از جشنواره بین المللی تئاتر فجر را دوست دارم از اینجا شروع کنم: از زمانی که بعنوان خبرنگار تایید شدم تا جشنواره تئاتر فجر را پوشش بدهم. باید راس ساعت 12 تئاتری را که می خواستم ببینم انتخاب کنم و البته همه می دانیم استرس اینکه نتوانی بلیط بگیری و یا نتوانی ساعت دلخواه را انتخاب کنی چقدر شدید است. امروز که داشتم به برشور نگاه می کردم به ارتباط ساده، بین واژه ها و اسامی نمایش نامه ها دقت کردم. یادم هست، سال پیش نام یکی از نمایشنامه ها سگدو بود امسال اسم یکی از نمایشنامه ها سگک است. و....

یادادشت تئاتر استرالیا به کارگردانی سیدمحمدهادی هاشم زاده به نوشتار محمد رشیدپور

اولین نقد خود از جشنواره بین المللی تئاتر فجر را دوست دارم از اینجا شروع کنم: از زمانی که بعنوان خبرنگار تایید شدم تا جشنواره تئاتر فجر را پوشش بدهم. باید راس ساعت 12 تئاتری را که می خواستم ببینم انتخاب کنم و البته همه می دانیم استرس اینکه نتوانی بلیط بگیری و یا نتوانی ساعت دلخواه را انتخاب کنی چقدر شدید است. امروز که داشتم به برشور نگاه می کردم به ارتباط ساده، بین واژه ها و اسامی نمایش نامه ها دقت کردم. یادم هست، سال پیش نام یکی از نمایشنامه ها سگدو بود امسال اسم یکی از نمایشنامه ها سگک است. و....

توضیح فرهنگستان درباره چند واژه پر حاشیه

مبحث بر سر واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سالهای اخیر به نوعی نقل مجالس بوده؛ نمونه ای از آن نیز انتخاب واژگانی مانند « خمیراک» برای «پاستا» است.

نشست انجمن شعر و ادب خوزستان

دکتر داودرضا کاظمی دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان: در روزگار پس از نیما- و بنا بر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در شعر حضور می‌یابند. نشست‌های شعرخوانی و نقد آثار در انجمن نقد ادبی خوزستان در ششمین سال فعالیت این انجمن به خاطر شرایط کرونایی همچنان به صورت مجازی برگزار می گردد. سیصد و شانزدهمین نشست این انجمن عصر یکشنبه 2 آبان 1400 برگزار شد که در این نشست شاعران آثار خود را ارائه کرده و منتقدان انجمن درباره آن به بحث و بررسی پرداختند. تعداد اعضای گروه مجازی انجمن نقد ادبی خوزستان در این نشست 197 نفر بود که از میان آنها شاعران و منتقدانی چون: دکتر داودرضا کاظمی، عزت الله کیانی، احمد تمیمی، سارا شجاعی، صدیقه صنیعی، فاطمه مقدم، نیلوفر عیسی زاده، کلثوم ستاوی، عبدالرضا فاطمی، نادیا حزباوی، مجتبی مشرف و فرزانه عضدی به ارائه اثر یا نقد سروده های شاعران همگروه پرداختند. برخی سروده ها و نقدهای صورت گرفته در این نشست به شرح ذیل هستند. سروده اول: به احترام دست‌هایم که می‌فهمند فرق تار را از تار تکیه می‌کنم به عمودی‌ترین مکثِ سلیقه‌ات و تو را می‌رسانم به قواره به راه که برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته و محشورم کنی با شعر و شب که شاعره‌ها را شهره می‌کند تو شکاف‌های حقیقت را وصله کنی و من استناد کنم به استیکرهای آبی و به لبخند کوتوله‌ای که رویم لحاف می‌کشد تا من مغزِ تمامِ شعرها را دنبال سرم بگردم دوباره مزرعه بشوم و جمع کنم خاطرِ گل‌های درشتت‌ را که پابلندی به هیکلِ من زار انداخته و شعر همیشه شورِ شما را می‌زند. نیلوفر عیسی‌زاده دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشتند: تکرار اتصال فضا و معناهای گوناگون با استفاده از حروف ربط به ویژه حرف ربط «که» در فرازهایی از این سروده، زبان و به ویژه فرم شعر را تحت تاثیر قرار داده و تا حدودی آزار دهنده است (بنگرید به سطرهای دوم، دهم، چهاردهم و بیست و ششم). شیوه شکل گیری جملات مرکب و به ویژه نوع اتصال جمله های وابسته به شکلی است که فرم درونی شعر، از این حیث، تکرار و در نتیجه یکنواخت می شود. در همین راستا برخی دیگر از حرف های ربط حشو به نظر می رسند؛ چنانکه نبودنشان فرم درونی بهتری را رقم می‌زند. مثلا شعر را با حذف سطر شانزدهم و سطر بیستم، «و من» و «تا من»، بخوانید و ببینید چه می شود؟! اما تخیل و شاعرانگی سطرهایی چون: «عمودی‌ترین مکثِ سلیقه»، «تو را می‌رسانم به قواره»، «برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته»، «شکاف‌های حقیقت را وصله کردن»، از جمله نقاط قوت این سروده است. جناس و واج آرایی در برخی از سطرها، موسیقی ساز واقع شده اما توجه شاعر به موسیقی درونی و معنوی در کل سروده آنچنانکه باید نیست. احمد تمیمی به عینیت و ذهنیت در این سروده پرداخت: (( شعر با تشخص بخشیدن به دست آغاز می‌شود و با تشخص به شعر به پایان می رسد. در بند اول *احترام دست* ترکیبی از عینیت و ذهنیت است که می تواند مخاطب را با خود همراه کند. بازی زبانی با *تار*که با جناس تام همراه است سبب زیباتر شدن این بند از شعر شده است. در ادامه شعر به سمت ذهنیت گرایش می یابد: «عمودی ترین مکث سلیقه، کلمات درز نگرفته» در ادامه عبارت «شکاف حقیقت» کمی شعارزده است. از نکات مثبت این شعر وارد شدن المان های امروزی به شعر است، البته میزان موفقیت آن محل بحث است. آنچه به نظرم رسید این است که آنجا که عینیت و ذهنیت کنارهم قرار گرفته اند امکان ارتباط گرفتن با شعر بیشتر است.))؛ سارا شجاعی نیز به عینیت و ذهنیت سروده اشاره کرد: (( شعر با ترکیبات عینی و انتزاعی همراه است؛ بعضی بندها عینیت بیشتر و بعضی انتزاعی ترند . این دو اگر در ترکیب با یکدیگر با عث خلق جریانی از تصاویر در ذهن مخاطب شوند بهتر است . واج ارایی در شعر نیز به زیبایی کار افزوده است)). سروده دوم: در دل من مانده بسی ، حرف نپرسیده کسی ای تو که از من نفسی ، برده به دیدار بیا قامت افراشته ای ، گلشن من کاشته ای بی ثمر انگاشته ای ، میوه بسیار! بیا ساده نوشتم سخنم ، تا تو بدانی که منم آنکه به جان داد و تنم ، در قدم یار بیا تو شه جانی و همه ، من نشناسم کلمه تا که نبینم صدمه ، از لب بیمار بیا عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم منتظرم منتظرم ، ای دل و دلدار بیا تقدیم به امام عصر عج 29/7/1400 نادیا حزباوی دکتر داودرضا کاظمی، دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان با اشاره به درستی وزن و قافیه در این سروده و موضوع و محتوی ارزشمند این سروده نوشت: اما عبارت ها و اشارت ها همگی برآمده از ادبیات، آشنا و بعضاً تکراری اند. آنچنانکه می توان گفت این شعر حرف تازه ای ندارد. برخی جمله ها هم که اصلاً منطق درستی ندارند. جملاتی مانند: «عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم»، عبارت هایی اینچنین را شاعر باید بازنویسی و بازسرایی کند. احمد تمیمی نیز در نقد این سروده به فقر تخیل اشاره کرد. سروده سوم: در منتهای خلوت باد گیسوان پریشان میشوند از نفیر ساچمه ها « چهار باغ » را بالا و پایین کرده اند با تیتر درشت سکوت بروی « منارجنبان » جوخه ها به صلیب کشیده اند تار موها را بنگ ، بنگ ، بنگ ، چه پنهانی ترک بر میدارد پاییز برگ ریز « سی و سه پل » ع.فاطمی ‏ دکتر داودرضا کاظمی: این سروده ذهنی آغاز می شود، «در منتهای خلوت باد»، در ادامه نیز این تنها شاعر است که می داند چه می خواسته بگوید و چه گفته است. «به صلیب کشیدن تار موها»، معنای روشنی دارد اما این معنا در کنار چهارباغ و منارجنبان و پاییز سی و سه پل به فرم نمی رسد. اشارت ها پراکنده و ارتباط ها ضعیف است. گو اینکه وصف ها نیز اغلب آشنا و بعضاً تکراری اند. احمد تمیمی با اشاره به ابهام در این شعر نوشت: (( ابهام در این سروده نتیجه عمیق تر شدن و چندلایگی معنا نیست. بلکه ناشی از مبهم بودن است. ابهامی که منجر به شاعرانگی می شود با ابهامی که در نتیجه عدم ایجاد تناظرها و تناسب های معنایی است متفاوت است و ابهام در این سروده به زعم من از نوع دوم است. هرچند باید این حرکت شاعر را که از مستقیم گویی در حال فاصله گرفتن است ستود.))؛ سارا شجاعی با اشاره به پایان مبهم شعر، اعتقاد داشت تکنیک در این سروده بر شاعرانگی تفوق دارد. سروده چهارم: به تن کن رخت "زیبا شادِ" زن های شمالی را و از روی تنم بنداز تن پوش زغالی را بیا اثبات کن در عشق،اما و اگر پوچ است بیا تغییر ده قانون "رویای محالی" را به اخبار حسودان پس زدی عشق مرا ای "عشق" چرا آموختی از دیگران بی اعتدالی را مرا پس میزنی با دست و با چشمات میخوانی ولی من دوست می دارم چنین حالی به حالی را تو هرشب باده ات را با که می نوشی که من اینجا ز آب دیده می نوشانم این گُل های قالی را کنارم می نشینی توی خوابِ خسته ام،هرشب بیا تعبیر کن در استکانم جای خالی را کلثومه ستاوی(هانے دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده با اشاره به سالم بودن فرم و خوش آهنگی سروده اضافه کرد: ترکیب غیر اضافی «زیباشاد» در مصرع اول خوش درخشیده است. در مصرع دوم فعل «بنداز» از یکدستی زبان غزل می کاهد مانند واژه «چشمات» در بیت چهارم. شاعر باید فقط به ضرورت سراغ زبان محاوره برود و جز در مواقعی که استفاده از واژگان زبان محاوره به زیبایی و رسایی می‌رسند، از آنها استفاده نکند. از سوی دیگر هر فعلی حرف اضافه مخصوص به خود را طلب می‌کند. «از روی تنم بنداز» درست نیست. از روی تنم بردار درست است. جملاتی مانند: «تو هرشب باده ات را با که می نوشی ...» نیز بی ایراد نیستند، این فضاها مربوط به غزل در سده های پیشین است و با زندگی امروزین ما تناسب چندانی ندارد. امروزه به شراب باده نمی گویند. وانگهی تصاویر و مضامین در دسترس و عینی تری را برگزینید. عزت الله کیانی نیز در نقد این سروده ضمن اشاره به نقش قافیه ها در این سروده نوشت: (( در ابتدای شعر که گفته‌اند "به تن کن" منظورشان قاعدتا این بوده که به تن من کن و بیان ناقص است.از نظر ترتیب هم مضمون مصرع دوم بایستی اول بیاید و ابتدا رخت زغالی را از تن جدا کند و سپس زیباشاد بپوشد با بپوشاند، افزون بر این، وجود واژه ی "بنداز" در این بیت، عامیانه است و خدشه ای است به یک دستی غزل. چیزی نزدیک به گونه ی زیر باشد بهتر است: بیایی دور می اندازم این رخت زغالی را بپوشم رخت زیبا شادِ زن های شمالی را شاعر در سرودن توانمند است و می تواند بیشتر به ناگفته ها بپردازد و رد پای خودش را در شعر به جا بگذارد. )) سارا شجاعی نیز به مضامین تکراری و بیان متناقض در بعضی بیت ها اشاره کرد. سروده پنجم: کسی که با منِ از پا فتاده کار نداشت شکستن دلِ بیچاره افتخار نداشت نخواستم که به وقت فراق گریه کنم ولی دریغ! دلم بی تو اختیار نداشت گذشته کار ز کارم ولی بدان ای دوست دلِ شکسته ی ما ارزش شکار نداشت چنان به جانِ نحیفم هجوم آوردی که از تو بر تن من زخم ها شمار نداشت پس از گذشتن عشق از منِ فتاده ز پا برای دیدنت ای مرگ! دل قرار نداشت دلم گذشت ز من! مانده ام بدون دلم! که حال و حوصله صبر و انتظار نداشت و کوچ میکنم از شهر، پا به پای سفر که جا برای وجودِ من این دیار نداشت سراغ شعر نگیرید، آه..شعرِ دلم هرآنچه داشت، گلی خفته بر مزار نداشت... مجتبی مشرّف دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: وزن عروضی و قافیه و فرم بیرونی که قالب غزل است، در این سروده حسب حالی و عاشقانه به خوبی شکل گرفته است. شاعر ذوق خوبی دارد و در سراسر شعر وحدت موضوعی برقرار کرده است. کاش در برخی از ابیات مضامین امروزی و تازه تری به کار بسته بود. در برخی از ابیات مانند مطلع غزل، ارتباط افقی میان دو مصرع یا شکل نگرفته و یا کمرنگ است. کاربرد افعال به شیوه کهن مانند دوبار استفاده کردن از فعل «فتادن» به جای «افتادن» در زبانی که بافت آرکائیک ندارد، انتخاب خوبی به نظر نمی رسد. در روزگار پس از نیما- و بنابر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در زبان معیار به کار می روند. یعنی با همان شیوه ای که در زبان معیار حضور دارند، نه باشیوه های کهن و نه با گویش ها و لایه های متفاوت زبانی و... سارا شجاعی نوشت: (( بعضی بیت ها زیبا، بعضی بیت ها نیازمند توجه و بعضی ها نارسا هستند))؛ سروده ششم: زنی گم کرده راهم. که گاهی شال می بافم گهی تا انتهای غم می فشارم پدال چرخ را. گاه با ملودی گندمزار به رقص درایم. گاه می پیچم لای کوفته ها عطر عشق و لبخند را هم نوا میشوم با قامت رعنای نخل سر بریده ودر کنارش مرثیه میخوانم گاهی هم پایه رقص دخترکان میشوم. گفتگوها دارم با سایه بر دیوار نشسته ات اسمان نیز باردار غم شده و از درد زایمان صاعقه میزند. و من زمزمه میکنم لالایی عاشقانه برای کودک سر به هوا و شیطان درونم ولی هنوز ولی هنوز من همان گم کرده راهم. فرزانه عضدی دکتر داودرضا کاظمی نوشت: این سروده در درجه نخست اطناب دارد. برخی از سطرها هم عادی هستند یعنی در آنها اتفاق شاعرانه‌ای رقم نمی‌خورد. «گاهی شال می بافم»، «می فشارم پدال چرخ را»، «گاهی همپایه رقص دخترکان می شوم» و ... عناصر متن نزدیک به هم انتخاب شده‌اند، عینی و در پیوند با موضوعند اما آنچنان که باید خیال انگیز به کار گرفته نمی‌شوند. در واقع متن در حوزه تخیل حرف چندانی برای گفتن ندارد. البته وصف هایی در خور توجه دارد اما این به تنهایی کافی نیست. احمد تمیمی اعتقاد داشت این متن راه زیادی تا شعر شدن دارد و از نظر سارا شجاعی نیز این متن، بیان نثرآمبز لحظات راوی است. سروده هفتم: قو: بی تواین روزهای خسته وسرد،خالی ازهرامیدمیمیرم نی بی بند می شوم اما، مثل سروی رشید می میرم دل من رابه خاک نسپاری،برمزارم گلاب نگذاری چون به دریای سینه ات یک شب،هم چوقویی سپیدمیمیرم به کدامین گناه ناکرده؟ وکدامین غمی که پیرم کرد؟ مثل احساس ابرهمراه گریه های شدیدمیمیرم دل من داشت زندگی میکرد، ذوق شعرم ترک ترک میشد پرحس کسالتم ،امروز، آخرش ناامیدمیمیرم قبله ی چشم میشی توکجاست؟به کدامین جهت نمازکنم؟ دل خوش ازاینکه باورم داری، من به شوقت شهیدمیمیرم آنقدرکودکم که گم شده ام،درخیابان بی دروپیکر سربچرخان ورهنمایم باش،چون شوی ناپدید،میمیرم عشق راباهوس نیالودم،تادم مرگ عاشقت بودم نفس آخرم به یادشماست،مرگ بی تورسید،میمیرم. صدیقه صنیعی دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: «نی بی بند می شوم»، یعنی بی صدا، ساکت، بی سود، بی فایده و حتی بی هدف و بی‌هویت، هنر سازه های این چنین متن را به ادبیت می رساند. بیان تصویری و خیال انگیز، پیچیده در تمهیدات بیانی و بلاغی، این قدرت القایی تشبیه و تمثیل است که می تواند اینگونه دوری از محبوب یا معشوق را خیال انگیز نشان دهد. شاعر باید در پی چنین تمهیداتی باشد و از وصف هایی چون: «غمی که پیرم کرد»، بپرهیزد زیرا عادی و تهی از تخیلند. وزن و قافیه و قالب شعر تندرست است. غزل زبانی لطیف و صمیمی دارد. حس برانگیز است. موضوعی مشخص و بافتی منسجم دارد. روز بازتاب پلاکی آویخته بر گردن خاک تکرار اسطوره های بی تکرار به وقوع پیوسته اند آیه ها بر پیشانی ات تلاوت می شوی هر روز لابلای زنجیره ها تاریخ وعده ای بود ناخوانده در کشت زار زخم و آیینه ابرها نیمه دیگر تو بودند جان سپرده بر لبخند شکوفه تفحص میکنم لبخندت را در گذرگاهی نا سروده در سطر های خالی این سرزمین جامانده در اسارتی سپید ..........از فانوس کمک می گیرم فاطمه مقدم دکتر داودرضا کاظمی اعتقاد داشت این سروده نسبت به سروده های قبلی ضعیف تر است و عبارت ها و وصف ها یکدست نیست. برخی مثل «روز/ بازتاب پلاک بر سینه خاک» زیبا و مخیل و بعضی قابل قبول مانند «به وقوع پیوستن آیه ها» و بعضی چون «اسطوره های بی تکرار» ضعیف و شعاری اند. احمد تمیمی نوشت : ((شعر با تعبیر زیبا و تاویل شروع می شود اما *تکرار اسطوره های بی تکرار* به نظرم توضیح است و قابل حذف.در ادامه به نظرم شعر به خوبی ادامه پیدا می کند و به موقع و با سطری زیبا به پایان می رسد.))؛ سارا شجاعی ضمن برشمردن سطرهای زیبای این سروده، آن را نیازمند ویرایش و موجزتر شدن دانست پایان

نشست انجمن شعر و ادب خوزستان

دکتر داودرضا کاظمی دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان: در روزگار پس از نیما- و بنا بر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در شعر حضور می‌یابند. نشست‌های شعرخوانی و نقد آثار در انجمن نقد ادبی خوزستان در ششمین سال فعالیت این انجمن به خاطر شرایط کرونایی همچنان به صورت مجازی برگزار می گردد. سیصد و شانزدهمین نشست این انجمن عصر یکشنبه 2 آبان 1400 برگزار شد که در این نشست شاعران آثار خود را ارائه کرده و منتقدان انجمن درباره آن به بحث و بررسی پرداختند. تعداد اعضای گروه مجازی انجمن نقد ادبی خوزستان در این نشست 197 نفر بود که از میان آنها شاعران و منتقدانی چون: دکتر داودرضا کاظمی، عزت الله کیانی، احمد تمیمی، سارا شجاعی، صدیقه صنیعی، فاطمه مقدم، نیلوفر عیسی زاده، کلثوم ستاوی، عبدالرضا فاطمی، نادیا حزباوی، مجتبی مشرف و فرزانه عضدی به ارائه اثر یا نقد سروده های شاعران همگروه پرداختند. برخی سروده ها و نقدهای صورت گرفته در این نشست به شرح ذیل هستند. سروده اول: به احترام دست‌هایم که می‌فهمند فرق تار را از تار تکیه می‌کنم به عمودی‌ترین مکثِ سلیقه‌ات و تو را می‌رسانم به قواره به راه که برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته و محشورم کنی با شعر و شب که شاعره‌ها را شهره می‌کند تو شکاف‌های حقیقت را وصله کنی و من استناد کنم به استیکرهای آبی و به لبخند کوتوله‌ای که رویم لحاف می‌کشد تا من مغزِ تمامِ شعرها را دنبال سرم بگردم دوباره مزرعه بشوم و جمع کنم خاطرِ گل‌های درشتت‌ را که پابلندی به هیکلِ من زار انداخته و شعر همیشه شورِ شما را می‌زند. نیلوفر عیسی‌زاده دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشتند: تکرار اتصال فضا و معناهای گوناگون با استفاده از حروف ربط به ویژه حرف ربط «که» در فرازهایی از این سروده، زبان و به ویژه فرم شعر را تحت تاثیر قرار داده و تا حدودی آزار دهنده است (بنگرید به سطرهای دوم، دهم، چهاردهم و بیست و ششم). شیوه شکل گیری جملات مرکب و به ویژه نوع اتصال جمله های وابسته به شکلی است که فرم درونی شعر، از این حیث، تکرار و در نتیجه یکنواخت می شود. در همین راستا برخی دیگر از حرف های ربط حشو به نظر می رسند؛ چنانکه نبودنشان فرم درونی بهتری را رقم می‌زند. مثلا شعر را با حذف سطر شانزدهم و سطر بیستم، «و من» و «تا من»، بخوانید و ببینید چه می شود؟! اما تخیل و شاعرانگی سطرهایی چون: «عمودی‌ترین مکثِ سلیقه»، «تو را می‌رسانم به قواره»، «برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته»، «شکاف‌های حقیقت را وصله کردن»، از جمله نقاط قوت این سروده است. جناس و واج آرایی در برخی از سطرها، موسیقی ساز واقع شده اما توجه شاعر به موسیقی درونی و معنوی در کل سروده آنچنانکه باید نیست. احمد تمیمی به عینیت و ذهنیت در این سروده پرداخت: (( شعر با تشخص بخشیدن به دست آغاز می‌شود و با تشخص به شعر به پایان می رسد. در بند اول *احترام دست* ترکیبی از عینیت و ذهنیت است که می تواند مخاطب را با خود همراه کند. بازی زبانی با *تار*که با جناس تام همراه است سبب زیباتر شدن این بند از شعر شده است. در ادامه شعر به سمت ذهنیت گرایش می یابد: «عمودی ترین مکث سلیقه، کلمات درز نگرفته» در ادامه عبارت «شکاف حقیقت» کمی شعارزده است. از نکات مثبت این شعر وارد شدن المان های امروزی به شعر است، البته میزان موفقیت آن محل بحث است. آنچه به نظرم رسید این است که آنجا که عینیت و ذهنیت کنارهم قرار گرفته اند امکان ارتباط گرفتن با شعر بیشتر است.))؛ سارا شجاعی نیز به عینیت و ذهنیت سروده اشاره کرد: (( شعر با ترکیبات عینی و انتزاعی همراه است؛ بعضی بندها عینیت بیشتر و بعضی انتزاعی ترند . این دو اگر در ترکیب با یکدیگر با عث خلق جریانی از تصاویر در ذهن مخاطب شوند بهتر است . واج ارایی در شعر نیز به زیبایی کار افزوده است)). سروده دوم: در دل من مانده بسی ، حرف نپرسیده کسی ای تو که از من نفسی ، برده به دیدار بیا قامت افراشته ای ، گلشن من کاشته ای بی ثمر انگاشته ای ، میوه بسیار! بیا ساده نوشتم سخنم ، تا تو بدانی که منم آنکه به جان داد و تنم ، در قدم یار بیا تو شه جانی و همه ، من نشناسم کلمه تا که نبینم صدمه ، از لب بیمار بیا عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم منتظرم منتظرم ، ای دل و دلدار بیا تقدیم به امام عصر عج 29/7/1400 نادیا حزباوی دکتر داودرضا کاظمی، دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان با اشاره به درستی وزن و قافیه در این سروده و موضوع و محتوی ارزشمند این سروده نوشت: اما عبارت ها و اشارت ها همگی برآمده از ادبیات، آشنا و بعضاً تکراری اند. آنچنانکه می توان گفت این شعر حرف تازه ای ندارد. برخی جمله ها هم که اصلاً منطق درستی ندارند. جملاتی مانند: «عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم»، عبارت هایی اینچنین را شاعر باید بازنویسی و بازسرایی کند. احمد تمیمی نیز در نقد این سروده به فقر تخیل اشاره کرد. سروده سوم: در منتهای خلوت باد گیسوان پریشان میشوند از نفیر ساچمه ها « چهار باغ » را بالا و پایین کرده اند با تیتر درشت سکوت بروی « منارجنبان » جوخه ها به صلیب کشیده اند تار موها را بنگ ، بنگ ، بنگ ، چه پنهانی ترک بر میدارد پاییز برگ ریز « سی و سه پل » ع.فاطمی ‏ دکتر داودرضا کاظمی: این سروده ذهنی آغاز می شود، «در منتهای خلوت باد»، در ادامه نیز این تنها شاعر است که می داند چه می خواسته بگوید و چه گفته است. «به صلیب کشیدن تار موها»، معنای روشنی دارد اما این معنا در کنار چهارباغ و منارجنبان و پاییز سی و سه پل به فرم نمی رسد. اشارت ها پراکنده و ارتباط ها ضعیف است. گو اینکه وصف ها نیز اغلب آشنا و بعضاً تکراری اند. احمد تمیمی با اشاره به ابهام در این شعر نوشت: (( ابهام در این سروده نتیجه عمیق تر شدن و چندلایگی معنا نیست. بلکه ناشی از مبهم بودن است. ابهامی که منجر به شاعرانگی می شود با ابهامی که در نتیجه عدم ایجاد تناظرها و تناسب های معنایی است متفاوت است و ابهام در این سروده به زعم من از نوع دوم است. هرچند باید این حرکت شاعر را که از مستقیم گویی در حال فاصله گرفتن است ستود.))؛ سارا شجاعی با اشاره به پایان مبهم شعر، اعتقاد داشت تکنیک در این سروده بر شاعرانگی تفوق دارد. سروده چهارم: به تن کن رخت "زیبا شادِ" زن های شمالی را و از روی تنم بنداز تن پوش زغالی را بیا اثبات کن در عشق،اما و اگر پوچ است بیا تغییر ده قانون "رویای محالی" را به اخبار حسودان پس زدی عشق مرا ای "عشق" چرا آموختی از دیگران بی اعتدالی را مرا پس میزنی با دست و با چشمات میخوانی ولی من دوست می دارم چنین حالی به حالی را تو هرشب باده ات را با که می نوشی که من اینجا ز آب دیده می نوشانم این گُل های قالی را کنارم می نشینی توی خوابِ خسته ام،هرشب بیا تعبیر کن در استکانم جای خالی را کلثومه ستاوی(هانے دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده با اشاره به سالم بودن فرم و خوش آهنگی سروده اضافه کرد: ترکیب غیر اضافی «زیباشاد» در مصرع اول خوش درخشیده است. در مصرع دوم فعل «بنداز» از یکدستی زبان غزل می کاهد مانند واژه «چشمات» در بیت چهارم. شاعر باید فقط به ضرورت سراغ زبان محاوره برود و جز در مواقعی که استفاده از واژگان زبان محاوره به زیبایی و رسایی می‌رسند، از آنها استفاده نکند. از سوی دیگر هر فعلی حرف اضافه مخصوص به خود را طلب می‌کند. «از روی تنم بنداز» درست نیست. از روی تنم بردار درست است. جملاتی مانند: «تو هرشب باده ات را با که می نوشی ...» نیز بی ایراد نیستند، این فضاها مربوط به غزل در سده های پیشین است و با زندگی امروزین ما تناسب چندانی ندارد. امروزه به شراب باده نمی گویند. وانگهی تصاویر و مضامین در دسترس و عینی تری را برگزینید. عزت الله کیانی نیز در نقد این سروده ضمن اشاره به نقش قافیه ها در این سروده نوشت: (( در ابتدای شعر که گفته‌اند "به تن کن" منظورشان قاعدتا این بوده که به تن من کن و بیان ناقص است.از نظر ترتیب هم مضمون مصرع دوم بایستی اول بیاید و ابتدا رخت زغالی را از تن جدا کند و سپس زیباشاد بپوشد با بپوشاند، افزون بر این، وجود واژه ی "بنداز" در این بیت، عامیانه است و خدشه ای است به یک دستی غزل. چیزی نزدیک به گونه ی زیر باشد بهتر است: بیایی دور می اندازم این رخت زغالی را بپوشم رخت زیبا شادِ زن های شمالی را شاعر در سرودن توانمند است و می تواند بیشتر به ناگفته ها بپردازد و رد پای خودش را در شعر به جا بگذارد. )) سارا شجاعی نیز به مضامین تکراری و بیان متناقض در بعضی بیت ها اشاره کرد. سروده پنجم: کسی که با منِ از پا فتاده کار نداشت شکستن دلِ بیچاره افتخار نداشت نخواستم که به وقت فراق گریه کنم ولی دریغ! دلم بی تو اختیار نداشت گذشته کار ز کارم ولی بدان ای دوست دلِ شکسته ی ما ارزش شکار نداشت چنان به جانِ نحیفم هجوم آوردی که از تو بر تن من زخم ها شمار نداشت پس از گذشتن عشق از منِ فتاده ز پا برای دیدنت ای مرگ! دل قرار نداشت دلم گذشت ز من! مانده ام بدون دلم! که حال و حوصله صبر و انتظار نداشت و کوچ میکنم از شهر، پا به پای سفر که جا برای وجودِ من این دیار نداشت سراغ شعر نگیرید، آه..شعرِ دلم هرآنچه داشت، گلی خفته بر مزار نداشت... مجتبی مشرّف دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: وزن عروضی و قافیه و فرم بیرونی که قالب غزل است، در این سروده حسب حالی و عاشقانه به خوبی شکل گرفته است. شاعر ذوق خوبی دارد و در سراسر شعر وحدت موضوعی برقرار کرده است. کاش در برخی از ابیات مضامین امروزی و تازه تری به کار بسته بود. در برخی از ابیات مانند مطلع غزل، ارتباط افقی میان دو مصرع یا شکل نگرفته و یا کمرنگ است. کاربرد افعال به شیوه کهن مانند دوبار استفاده کردن از فعل «فتادن» به جای «افتادن» در زبانی که بافت آرکائیک ندارد، انتخاب خوبی به نظر نمی رسد. در روزگار پس از نیما- و بنابر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در زبان معیار به کار می روند. یعنی با همان شیوه ای که در زبان معیار حضور دارند، نه باشیوه های کهن و نه با گویش ها و لایه های متفاوت زبانی و... سارا شجاعی نوشت: (( بعضی بیت ها زیبا، بعضی بیت ها نیازمند توجه و بعضی ها نارسا هستند))؛ سروده ششم: زنی گم کرده راهم. که گاهی شال می بافم گهی تا انتهای غم می فشارم پدال چرخ را. گاه با ملودی گندمزار به رقص درایم. گاه می پیچم لای کوفته ها عطر عشق و لبخند را هم نوا میشوم با قامت رعنای نخل سر بریده ودر کنارش مرثیه میخوانم گاهی هم پایه رقص دخترکان میشوم. گفتگوها دارم با سایه بر دیوار نشسته ات اسمان نیز باردار غم شده و از درد زایمان صاعقه میزند. و من زمزمه میکنم لالایی عاشقانه برای کودک سر به هوا و شیطان درونم ولی هنوز ولی هنوز من همان گم کرده راهم. فرزانه عضدی دکتر داودرضا کاظمی نوشت: این سروده در درجه نخست اطناب دارد. برخی از سطرها هم عادی هستند یعنی در آنها اتفاق شاعرانه‌ای رقم نمی‌خورد. «گاهی شال می بافم»، «می فشارم پدال چرخ را»، «گاهی همپایه رقص دخترکان می شوم» و ... عناصر متن نزدیک به هم انتخاب شده‌اند، عینی و در پیوند با موضوعند اما آنچنان که باید خیال انگیز به کار گرفته نمی‌شوند. در واقع متن در حوزه تخیل حرف چندانی برای گفتن ندارد. البته وصف هایی در خور توجه دارد اما این به تنهایی کافی نیست. احمد تمیمی اعتقاد داشت این متن راه زیادی تا شعر شدن دارد و از نظر سارا شجاعی نیز این متن، بیان نثرآمبز لحظات راوی است. سروده هفتم: قو: بی تواین روزهای خسته وسرد،خالی ازهرامیدمیمیرم نی بی بند می شوم اما، مثل سروی رشید می میرم دل من رابه خاک نسپاری،برمزارم گلاب نگذاری چون به دریای سینه ات یک شب،هم چوقویی سپیدمیمیرم به کدامین گناه ناکرده؟ وکدامین غمی که پیرم کرد؟ مثل احساس ابرهمراه گریه های شدیدمیمیرم دل من داشت زندگی میکرد، ذوق شعرم ترک ترک میشد پرحس کسالتم ،امروز، آخرش ناامیدمیمیرم قبله ی چشم میشی توکجاست؟به کدامین جهت نمازکنم؟ دل خوش ازاینکه باورم داری، من به شوقت شهیدمیمیرم آنقدرکودکم که گم شده ام،درخیابان بی دروپیکر سربچرخان ورهنمایم باش،چون شوی ناپدید،میمیرم عشق راباهوس نیالودم،تادم مرگ عاشقت بودم نفس آخرم به یادشماست،مرگ بی تورسید،میمیرم. صدیقه صنیعی دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: «نی بی بند می شوم»، یعنی بی صدا، ساکت، بی سود، بی فایده و حتی بی هدف و بی‌هویت، هنر سازه های این چنین متن را به ادبیت می رساند. بیان تصویری و خیال انگیز، پیچیده در تمهیدات بیانی و بلاغی، این قدرت القایی تشبیه و تمثیل است که می تواند اینگونه دوری از محبوب یا معشوق را خیال انگیز نشان دهد. شاعر باید در پی چنین تمهیداتی باشد و از وصف هایی چون: «غمی که پیرم کرد»، بپرهیزد زیرا عادی و تهی از تخیلند. وزن و قافیه و قالب شعر تندرست است. غزل زبانی لطیف و صمیمی دارد. حس برانگیز است. موضوعی مشخص و بافتی منسجم دارد. روز بازتاب پلاکی آویخته بر گردن خاک تکرار اسطوره های بی تکرار به وقوع پیوسته اند آیه ها بر پیشانی ات تلاوت می شوی هر روز لابلای زنجیره ها تاریخ وعده ای بود ناخوانده در کشت زار زخم و آیینه ابرها نیمه دیگر تو بودند جان سپرده بر لبخند شکوفه تفحص میکنم لبخندت را در گذرگاهی نا سروده در سطر های خالی این سرزمین جامانده در اسارتی سپید ..........از فانوس کمک می گیرم فاطمه مقدم دکتر داودرضا کاظمی اعتقاد داشت این سروده نسبت به سروده های قبلی ضعیف تر است و عبارت ها و وصف ها یکدست نیست. برخی مثل «روز/ بازتاب پلاک بر سینه خاک» زیبا و مخیل و بعضی قابل قبول مانند «به وقوع پیوستن آیه ها» و بعضی چون «اسطوره های بی تکرار» ضعیف و شعاری اند. احمد تمیمی نوشت : ((شعر با تعبیر زیبا و تاویل شروع می شود اما *تکرار اسطوره های بی تکرار* به نظرم توضیح است و قابل حذف.در ادامه به نظرم شعر به خوبی ادامه پیدا می کند و به موقع و با سطری زیبا به پایان می رسد.))؛ سارا شجاعی ضمن برشمردن سطرهای زیبای این سروده، آن را نیازمند ویرایش و موجزتر شدن دانست پایان

نشست انجمن شعر و ادب خوزستان

دکتر داودرضا کاظمی دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان: در روزگار پس از نیما- و بنا بر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در شعر حضور می‌یابند. نشست‌های شعرخوانی و نقد آثار در انجمن نقد ادبی خوزستان در ششمین سال فعالیت این انجمن به خاطر شرایط کرونایی همچنان به صورت مجازی برگزار می گردد. سیصد و شانزدهمین نشست این انجمن عصر یکشنبه 2 آبان 1400 برگزار شد که در این نشست شاعران آثار خود را ارائه کرده و منتقدان انجمن درباره آن به بحث و بررسی پرداختند. تعداد اعضای گروه مجازی انجمن نقد ادبی خوزستان در این نشست 197 نفر بود که از میان آنها شاعران و منتقدانی چون: دکتر داودرضا کاظمی، عزت الله کیانی، احمد تمیمی، سارا شجاعی، صدیقه صنیعی، فاطمه مقدم، نیلوفر عیسی زاده، کلثوم ستاوی، عبدالرضا فاطمی، نادیا حزباوی، مجتبی مشرف و فرزانه عضدی به ارائه اثر یا نقد سروده های شاعران همگروه پرداختند. برخی سروده ها و نقدهای صورت گرفته در این نشست به شرح ذیل هستند. سروده اول: به احترام دست‌هایم که می‌فهمند فرق تار را از تار تکیه می‌کنم به عمودی‌ترین مکثِ سلیقه‌ات و تو را می‌رسانم به قواره به راه که برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته و محشورم کنی با شعر و شب که شاعره‌ها را شهره می‌کند تو شکاف‌های حقیقت را وصله کنی و من استناد کنم به استیکرهای آبی و به لبخند کوتوله‌ای که رویم لحاف می‌کشد تا من مغزِ تمامِ شعرها را دنبال سرم بگردم دوباره مزرعه بشوم و جمع کنم خاطرِ گل‌های درشتت‌ را که پابلندی به هیکلِ من زار انداخته و شعر همیشه شورِ شما را می‌زند. نیلوفر عیسی‌زاده دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشتند: تکرار اتصال فضا و معناهای گوناگون با استفاده از حروف ربط به ویژه حرف ربط «که» در فرازهایی از این سروده، زبان و به ویژه فرم شعر را تحت تاثیر قرار داده و تا حدودی آزار دهنده است (بنگرید به سطرهای دوم، دهم، چهاردهم و بیست و ششم). شیوه شکل گیری جملات مرکب و به ویژه نوع اتصال جمله های وابسته به شکلی است که فرم درونی شعر، از این حیث، تکرار و در نتیجه یکنواخت می شود. در همین راستا برخی دیگر از حرف های ربط حشو به نظر می رسند؛ چنانکه نبودنشان فرم درونی بهتری را رقم می‌زند. مثلا شعر را با حذف سطر شانزدهم و سطر بیستم، «و من» و «تا من»، بخوانید و ببینید چه می شود؟! اما تخیل و شاعرانگی سطرهایی چون: «عمودی‌ترین مکثِ سلیقه»، «تو را می‌رسانم به قواره»، «برسی سرِ کلماتِ درز نگرفته»، «شکاف‌های حقیقت را وصله کردن»، از جمله نقاط قوت این سروده است. جناس و واج آرایی در برخی از سطرها، موسیقی ساز واقع شده اما توجه شاعر به موسیقی درونی و معنوی در کل سروده آنچنانکه باید نیست. احمد تمیمی به عینیت و ذهنیت در این سروده پرداخت: (( شعر با تشخص بخشیدن به دست آغاز می‌شود و با تشخص به شعر به پایان می رسد. در بند اول *احترام دست* ترکیبی از عینیت و ذهنیت است که می تواند مخاطب را با خود همراه کند. بازی زبانی با *تار*که با جناس تام همراه است سبب زیباتر شدن این بند از شعر شده است. در ادامه شعر به سمت ذهنیت گرایش می یابد: «عمودی ترین مکث سلیقه، کلمات درز نگرفته» در ادامه عبارت «شکاف حقیقت» کمی شعارزده است. از نکات مثبت این شعر وارد شدن المان های امروزی به شعر است، البته میزان موفقیت آن محل بحث است. آنچه به نظرم رسید این است که آنجا که عینیت و ذهنیت کنارهم قرار گرفته اند امکان ارتباط گرفتن با شعر بیشتر است.))؛ سارا شجاعی نیز به عینیت و ذهنیت سروده اشاره کرد: (( شعر با ترکیبات عینی و انتزاعی همراه است؛ بعضی بندها عینیت بیشتر و بعضی انتزاعی ترند . این دو اگر در ترکیب با یکدیگر با عث خلق جریانی از تصاویر در ذهن مخاطب شوند بهتر است . واج ارایی در شعر نیز به زیبایی کار افزوده است)). سروده دوم: در دل من مانده بسی ، حرف نپرسیده کسی ای تو که از من نفسی ، برده به دیدار بیا قامت افراشته ای ، گلشن من کاشته ای بی ثمر انگاشته ای ، میوه بسیار! بیا ساده نوشتم سخنم ، تا تو بدانی که منم آنکه به جان داد و تنم ، در قدم یار بیا تو شه جانی و همه ، من نشناسم کلمه تا که نبینم صدمه ، از لب بیمار بیا عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم منتظرم منتظرم ، ای دل و دلدار بیا تقدیم به امام عصر عج 29/7/1400 نادیا حزباوی دکتر داودرضا کاظمی، دبیر انجمن نقد ادبی خوزستان با اشاره به درستی وزن و قافیه در این سروده و موضوع و محتوی ارزشمند این سروده نوشت: اما عبارت ها و اشارت ها همگی برآمده از ادبیات، آشنا و بعضاً تکراری اند. آنچنانکه می توان گفت این شعر حرف تازه ای ندارد. برخی جمله ها هم که اصلاً منطق درستی ندارند. جملاتی مانند: «عشقی و من با تو شهم ،عقلی و من با تو رهم»، عبارت هایی اینچنین را شاعر باید بازنویسی و بازسرایی کند. احمد تمیمی نیز در نقد این سروده به فقر تخیل اشاره کرد. سروده سوم: در منتهای خلوت باد گیسوان پریشان میشوند از نفیر ساچمه ها « چهار باغ » را بالا و پایین کرده اند با تیتر درشت سکوت بروی « منارجنبان » جوخه ها به صلیب کشیده اند تار موها را بنگ ، بنگ ، بنگ ، چه پنهانی ترک بر میدارد پاییز برگ ریز « سی و سه پل » ع.فاطمی ‏ دکتر داودرضا کاظمی: این سروده ذهنی آغاز می شود، «در منتهای خلوت باد»، در ادامه نیز این تنها شاعر است که می داند چه می خواسته بگوید و چه گفته است. «به صلیب کشیدن تار موها»، معنای روشنی دارد اما این معنا در کنار چهارباغ و منارجنبان و پاییز سی و سه پل به فرم نمی رسد. اشارت ها پراکنده و ارتباط ها ضعیف است. گو اینکه وصف ها نیز اغلب آشنا و بعضاً تکراری اند. احمد تمیمی با اشاره به ابهام در این شعر نوشت: (( ابهام در این سروده نتیجه عمیق تر شدن و چندلایگی معنا نیست. بلکه ناشی از مبهم بودن است. ابهامی که منجر به شاعرانگی می شود با ابهامی که در نتیجه عدم ایجاد تناظرها و تناسب های معنایی است متفاوت است و ابهام در این سروده به زعم من از نوع دوم است. هرچند باید این حرکت شاعر را که از مستقیم گویی در حال فاصله گرفتن است ستود.))؛ سارا شجاعی با اشاره به پایان مبهم شعر، اعتقاد داشت تکنیک در این سروده بر شاعرانگی تفوق دارد. سروده چهارم: به تن کن رخت "زیبا شادِ" زن های شمالی را و از روی تنم بنداز تن پوش زغالی را بیا اثبات کن در عشق،اما و اگر پوچ است بیا تغییر ده قانون "رویای محالی" را به اخبار حسودان پس زدی عشق مرا ای "عشق" چرا آموختی از دیگران بی اعتدالی را مرا پس میزنی با دست و با چشمات میخوانی ولی من دوست می دارم چنین حالی به حالی را تو هرشب باده ات را با که می نوشی که من اینجا ز آب دیده می نوشانم این گُل های قالی را کنارم می نشینی توی خوابِ خسته ام،هرشب بیا تعبیر کن در استکانم جای خالی را کلثومه ستاوی(هانے دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده با اشاره به سالم بودن فرم و خوش آهنگی سروده اضافه کرد: ترکیب غیر اضافی «زیباشاد» در مصرع اول خوش درخشیده است. در مصرع دوم فعل «بنداز» از یکدستی زبان غزل می کاهد مانند واژه «چشمات» در بیت چهارم. شاعر باید فقط به ضرورت سراغ زبان محاوره برود و جز در مواقعی که استفاده از واژگان زبان محاوره به زیبایی و رسایی می‌رسند، از آنها استفاده نکند. از سوی دیگر هر فعلی حرف اضافه مخصوص به خود را طلب می‌کند. «از روی تنم بنداز» درست نیست. از روی تنم بردار درست است. جملاتی مانند: «تو هرشب باده ات را با که می نوشی ...» نیز بی ایراد نیستند، این فضاها مربوط به غزل در سده های پیشین است و با زندگی امروزین ما تناسب چندانی ندارد. امروزه به شراب باده نمی گویند. وانگهی تصاویر و مضامین در دسترس و عینی تری را برگزینید. عزت الله کیانی نیز در نقد این سروده ضمن اشاره به نقش قافیه ها در این سروده نوشت: (( در ابتدای شعر که گفته‌اند "به تن کن" منظورشان قاعدتا این بوده که به تن من کن و بیان ناقص است.از نظر ترتیب هم مضمون مصرع دوم بایستی اول بیاید و ابتدا رخت زغالی را از تن جدا کند و سپس زیباشاد بپوشد با بپوشاند، افزون بر این، وجود واژه ی "بنداز" در این بیت، عامیانه است و خدشه ای است به یک دستی غزل. چیزی نزدیک به گونه ی زیر باشد بهتر است: بیایی دور می اندازم این رخت زغالی را بپوشم رخت زیبا شادِ زن های شمالی را شاعر در سرودن توانمند است و می تواند بیشتر به ناگفته ها بپردازد و رد پای خودش را در شعر به جا بگذارد. )) سارا شجاعی نیز به مضامین تکراری و بیان متناقض در بعضی بیت ها اشاره کرد. سروده پنجم: کسی که با منِ از پا فتاده کار نداشت شکستن دلِ بیچاره افتخار نداشت نخواستم که به وقت فراق گریه کنم ولی دریغ! دلم بی تو اختیار نداشت گذشته کار ز کارم ولی بدان ای دوست دلِ شکسته ی ما ارزش شکار نداشت چنان به جانِ نحیفم هجوم آوردی که از تو بر تن من زخم ها شمار نداشت پس از گذشتن عشق از منِ فتاده ز پا برای دیدنت ای مرگ! دل قرار نداشت دلم گذشت ز من! مانده ام بدون دلم! که حال و حوصله صبر و انتظار نداشت و کوچ میکنم از شهر، پا به پای سفر که جا برای وجودِ من این دیار نداشت سراغ شعر نگیرید، آه..شعرِ دلم هرآنچه داشت، گلی خفته بر مزار نداشت... مجتبی مشرّف دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: وزن عروضی و قافیه و فرم بیرونی که قالب غزل است، در این سروده حسب حالی و عاشقانه به خوبی شکل گرفته است. شاعر ذوق خوبی دارد و در سراسر شعر وحدت موضوعی برقرار کرده است. کاش در برخی از ابیات مضامین امروزی و تازه تری به کار بسته بود. در برخی از ابیات مانند مطلع غزل، ارتباط افقی میان دو مصرع یا شکل نگرفته و یا کمرنگ است. کاربرد افعال به شیوه کهن مانند دوبار استفاده کردن از فعل «فتادن» به جای «افتادن» در زبانی که بافت آرکائیک ندارد، انتخاب خوبی به نظر نمی رسد. در روزگار پس از نیما- و بنابر پیشنهاد او- واژه ها و عبارت ها با دکلماسیون طبیعی خود در زبان معیار به کار می روند. یعنی با همان شیوه ای که در زبان معیار حضور دارند، نه باشیوه های کهن و نه با گویش ها و لایه های متفاوت زبانی و... سارا شجاعی نوشت: (( بعضی بیت ها زیبا، بعضی بیت ها نیازمند توجه و بعضی ها نارسا هستند))؛ سروده ششم: زنی گم کرده راهم. که گاهی شال می بافم گهی تا انتهای غم می فشارم پدال چرخ را. گاه با ملودی گندمزار به رقص درایم. گاه می پیچم لای کوفته ها عطر عشق و لبخند را هم نوا میشوم با قامت رعنای نخل سر بریده ودر کنارش مرثیه میخوانم گاهی هم پایه رقص دخترکان میشوم. گفتگوها دارم با سایه بر دیوار نشسته ات اسمان نیز باردار غم شده و از درد زایمان صاعقه میزند. و من زمزمه میکنم لالایی عاشقانه برای کودک سر به هوا و شیطان درونم ولی هنوز ولی هنوز من همان گم کرده راهم. فرزانه عضدی دکتر داودرضا کاظمی نوشت: این سروده در درجه نخست اطناب دارد. برخی از سطرها هم عادی هستند یعنی در آنها اتفاق شاعرانه‌ای رقم نمی‌خورد. «گاهی شال می بافم»، «می فشارم پدال چرخ را»، «گاهی همپایه رقص دخترکان می شوم» و ... عناصر متن نزدیک به هم انتخاب شده‌اند، عینی و در پیوند با موضوعند اما آنچنان که باید خیال انگیز به کار گرفته نمی‌شوند. در واقع متن در حوزه تخیل حرف چندانی برای گفتن ندارد. البته وصف هایی در خور توجه دارد اما این به تنهایی کافی نیست. احمد تمیمی اعتقاد داشت این متن راه زیادی تا شعر شدن دارد و از نظر سارا شجاعی نیز این متن، بیان نثرآمبز لحظات راوی است. سروده هفتم: قو: بی تواین روزهای خسته وسرد،خالی ازهرامیدمیمیرم نی بی بند می شوم اما، مثل سروی رشید می میرم دل من رابه خاک نسپاری،برمزارم گلاب نگذاری چون به دریای سینه ات یک شب،هم چوقویی سپیدمیمیرم به کدامین گناه ناکرده؟ وکدامین غمی که پیرم کرد؟ مثل احساس ابرهمراه گریه های شدیدمیمیرم دل من داشت زندگی میکرد، ذوق شعرم ترک ترک میشد پرحس کسالتم ،امروز، آخرش ناامیدمیمیرم قبله ی چشم میشی توکجاست؟به کدامین جهت نمازکنم؟ دل خوش ازاینکه باورم داری، من به شوقت شهیدمیمیرم آنقدرکودکم که گم شده ام،درخیابان بی دروپیکر سربچرخان ورهنمایم باش،چون شوی ناپدید،میمیرم عشق راباهوس نیالودم،تادم مرگ عاشقت بودم نفس آخرم به یادشماست،مرگ بی تورسید،میمیرم. صدیقه صنیعی دکتر داودرضا کاظمی در نقد این سروده نوشت: «نی بی بند می شوم»، یعنی بی صدا، ساکت، بی سود، بی فایده و حتی بی هدف و بی‌هویت، هنر سازه های این چنین متن را به ادبیت می رساند. بیان تصویری و خیال انگیز، پیچیده در تمهیدات بیانی و بلاغی، این قدرت القایی تشبیه و تمثیل است که می تواند اینگونه دوری از محبوب یا معشوق را خیال انگیز نشان دهد. شاعر باید در پی چنین تمهیداتی باشد و از وصف هایی چون: «غمی که پیرم کرد»، بپرهیزد زیرا عادی و تهی از تخیلند. وزن و قافیه و قالب شعر تندرست است. غزل زبانی لطیف و صمیمی دارد. حس برانگیز است. موضوعی مشخص و بافتی منسجم دارد. روز بازتاب پلاکی آویخته بر گردن خاک تکرار اسطوره های بی تکرار به وقوع پیوسته اند آیه ها بر پیشانی ات تلاوت می شوی هر روز لابلای زنجیره ها تاریخ وعده ای بود ناخوانده در کشت زار زخم و آیینه ابرها نیمه دیگر تو بودند جان سپرده بر لبخند شکوفه تفحص میکنم لبخندت را در گذرگاهی نا سروده در سطر های خالی این سرزمین جامانده در اسارتی سپید ..........از فانوس کمک می گیرم فاطمه مقدم دکتر داودرضا کاظمی اعتقاد داشت این سروده نسبت به سروده های قبلی ضعیف تر است و عبارت ها و وصف ها یکدست نیست. برخی مثل «روز/ بازتاب پلاک بر سینه خاک» زیبا و مخیل و بعضی قابل قبول مانند «به وقوع پیوستن آیه ها» و بعضی چون «اسطوره های بی تکرار» ضعیف و شعاری اند. احمد تمیمی نوشت : ((شعر با تعبیر زیبا و تاویل شروع می شود اما *تکرار اسطوره های بی تکرار* به نظرم توضیح است و قابل حذف.در ادامه به نظرم شعر به خوبی ادامه پیدا می کند و به موقع و با سطری زیبا به پایان می رسد.))؛ سارا شجاعی ضمن برشمردن سطرهای زیبای این سروده، آن را نیازمند ویرایش و موجزتر شدن دانست پایان

با قلم توانایت ،گنجینه های سخن به مرز جاودانگی رسید و دزفول شاد زیست Pdf

نوشتن در رثای مرد بزرگی که ضمن متصف به صفات اخلاقی پسندیده به بزرگ منشی ، بذل گویی ،سخاوت و تکریم مردم و .... معروف بود سخت است . شخصی که در کنار یک دنیا از این خوبی ها قریب به 60 سال از زندگی پربهای خویش را به پژوهش وتحقیق و نوشتارگذراند کسی که به گفته ی خودشان از سن 20 سالگی در تکاپوی جمع آوری لغات و واژه های دزفولی بر آمد و هرگز از پا ننشست .

با قلم توانایت ،گنجینه های سخن به مرز جاودانگی رسید و دزفول شاد زیست Pdf

نوشتن در رثای مرد بزرگی که ضمن متصف به صفات اخلاقی پسندیده به بزرگ منشی ، بذل گویی ،سخاوت و تکریم مردم و .... معروف بود سخت است . شخصی که در کنار یک دنیا از این خوبی ها قریب به 60 سال از زندگی پربهای خویش را به پژوهش وتحقیق و نوشتارگذراند کسی که به گفته ی خودشان از سن 20 سالگی در تکاپوی جمع آوری لغات و واژه های دزفولی بر آمد و هرگز از پا ننشست .

با قلم توانایت ،گنجینه های سخن به مرز جاودانگی رسید و دزفول شاد زیست Pdf

نوشتن در رثای مرد بزرگی که ضمن متصف به صفات اخلاقی پسندیده به بزرگ منشی ، بذل گویی ،سخاوت و تکریم مردم و .... معروف بود سخت است . شخصی که در کنار یک دنیا از این خوبی ها قریب به 60 سال از زندگی پربهای خویش را به پژوهش وتحقیق و نوشتارگذراند کسی که به گفته ی خودشان از سن 20 سالگی در تکاپوی جمع آوری لغات و واژه های دزفولی بر آمد و هرگز از پا ننشست .

با قلم توانایت ،گنجینه های سخن به مرز جاودانگی رسید و دزفول شاد زیست Pdf

نوشتن در رثای مرد بزرگی که ضمن متصف به صفات اخلاقی پسندیده به بزرگ منشی ، بذل گویی ،سخاوت و تکریم مردم و .... معروف بود سخت است . شخصی که در کنار یک دنیا از این خوبی ها قریب به 60 سال از زندگی پربهای خویش را به پژوهش وتحقیق و نوشتارگذراند کسی که به گفته ی خودشان از سن 20 سالگی در تکاپوی جمع آوری لغات و واژه های دزفولی بر آمد و هرگز از پا ننشست .

اخلاق و یاوه های مدروز

در روزگاری زندگی می کنیم که بمباران واژه های رنگارنگ و میان تهی ، نه فقط بر دانش ما نمی افزاید ، که گاه چون پوستین وارونه، ما را از دریافت حداقلی دانش واقعی دور می کند. شواهد هر روزه ، این واقعیت را اثبات می کند . سخنان پشت پرده ای که در عیان ، دیگر است ، وعده هایی که در حرف می ماند ، استفاده از واژه هایی که گاه گوینده از مفهوم آن بی خبر است ، دامی که ممکن است ، مرا نیز در سیطره ی خویش اسیر کند. این دام بیشتر در قلمرو برخی سیاستمداران چهره نشان می دهد و بعد از آن در حیطه ی روشنفکرنمایانی که با خواندن اندکی، خود را وارث دانایی گذشتگان وطلیعه داران دروازه ی طریق تازه می دانند ، بعد از آن در وسیع ترین طیف، طیف کسانی که به هر دلیل ، خود را دانا و دیگران را احمق فرض می کنند، این گروه در هر قشری ، در هر سرزمینی ، با هر فرهنگی ، یافت می شوند. خواندن یادداشتی مرا به یاد کتاب تامل برانگیز ، یاوه های مدروز ، آلن سوکال و ژان برک مونت انداخت. مقاله ای که در سال 1996 در نشریه ی امریکایی social text نوشته شده بود، به نام : «گذر از مرزها ؛ به سوی هرمنوتیک دگرسان کننده ی گرانش کوانتومی » با عنوانی پر طمطراق ، ساختاری محکم و مزّین به نام کسانی که هر کدام به ظاهر قله ای بودند ، کسانی مانند: ژاک لکان ، برونو لاتور، ژاک دریدا، میشل سرز و بسیاری دیگر. هیچ کس نمی توانست باور کند ، اندیشمندی ، آگاهانه مطلبی بی معنا بنویسد؛ اما نوشته شده بود. مقاله مورد توجه واقع شد ؛اما ماجرا به اینجا ختم نشد.

اخلاق و یاوه های مدروز

در روزگاری زندگی می کنیم که بمباران واژه های رنگارنگ و میان تهی ، نه فقط بر دانش ما نمی افزاید ، که گاه چون پوستین وارونه، ما را از دریافت حداقلی دانش واقعی دور می کند. شواهد هر روزه ، این واقعیت را اثبات می کند . سخنان پشت پرده ای که در عیان ، دیگر است ، وعده هایی که در حرف می ماند ، استفاده از واژه هایی که گاه گوینده از مفهوم آن بی خبر است ، دامی که ممکن است ، مرا نیز در سیطره ی خویش اسیر کند. این دام بیشتر در قلمرو برخی سیاستمداران چهره نشان می دهد و بعد از آن در حیطه ی روشنفکرنمایانی که با خواندن اندکی، خود را وارث دانایی گذشتگان وطلیعه داران دروازه ی طریق تازه می دانند ، بعد از آن در وسیع ترین طیف، طیف کسانی که به هر دلیل ، خود را دانا و دیگران را احمق فرض می کنند، این گروه در هر قشری ، در هر سرزمینی ، با هر فرهنگی ، یافت می شوند. خواندن یادداشتی مرا به یاد کتاب تامل برانگیز ، یاوه های مدروز ، آلن سوکال و ژان برک مونت انداخت. مقاله ای که در سال 1996 در نشریه ی امریکایی social text نوشته شده بود، به نام : «گذر از مرزها ؛ به سوی هرمنوتیک دگرسان کننده ی گرانش کوانتومی » با عنوانی پر طمطراق ، ساختاری محکم و مزّین به نام کسانی که هر کدام به ظاهر قله ای بودند ، کسانی مانند: ژاک لکان ، برونو لاتور، ژاک دریدا، میشل سرز و بسیاری دیگر. هیچ کس نمی توانست باور کند ، اندیشمندی ، آگاهانه مطلبی بی معنا بنویسد؛ اما نوشته شده بود. مقاله مورد توجه واقع شد ؛اما ماجرا به اینجا ختم نشد.

اخلاق و یاوه های مدروز

در روزگاری زندگی می کنیم که بمباران واژه های رنگارنگ و میان تهی ، نه فقط بر دانش ما نمی افزاید ، که گاه چون پوستین وارونه، ما را از دریافت حداقلی دانش واقعی دور می کند. شواهد هر روزه ، این واقعیت را اثبات می کند . سخنان پشت پرده ای که در عیان ، دیگر است ، وعده هایی که در حرف می ماند ، استفاده از واژه هایی که گاه گوینده از مفهوم آن بی خبر است ، دامی که ممکن است ، مرا نیز در سیطره ی خویش اسیر کند. این دام بیشتر در قلمرو برخی سیاستمداران چهره نشان می دهد و بعد از آن در حیطه ی روشنفکرنمایانی که با خواندن اندکی، خود را وارث دانایی گذشتگان وطلیعه داران دروازه ی طریق تازه می دانند ، بعد از آن در وسیع ترین طیف، طیف کسانی که به هر دلیل ، خود را دانا و دیگران را احمق فرض می کنند، این گروه در هر قشری ، در هر سرزمینی ، با هر فرهنگی ، یافت می شوند. خواندن یادداشتی مرا به یاد کتاب تامل برانگیز ، یاوه های مدروز ، آلن سوکال و ژان برک مونت انداخت. مقاله ای که در سال 1996 در نشریه ی امریکایی social text نوشته شده بود، به نام : «گذر از مرزها ؛ به سوی هرمنوتیک دگرسان کننده ی گرانش کوانتومی » با عنوانی پر طمطراق ، ساختاری محکم و مزّین به نام کسانی که هر کدام به ظاهر قله ای بودند ، کسانی مانند: ژاک لکان ، برونو لاتور، ژاک دریدا، میشل سرز و بسیاری دیگر. هیچ کس نمی توانست باور کند ، اندیشمندی ، آگاهانه مطلبی بی معنا بنویسد؛ اما نوشته شده بود. مقاله مورد توجه واقع شد ؛اما ماجرا به اینجا ختم نشد.

خوزستان مهد نبرد خونین تا ابد، از قلمم خون می چکد آیا نجات دهنده برای استان رنجورم هست به قلم الهه منگری

از خوزستان که مینویسم از قلمم با دردها و زخم‌هایش به جای واژه ها خون میچکد، از سالیان پیش تا امروز و احتمالا فرداها خوزستان مظلوم واقع شده است و همچنان مظلوم خواهد بود. درد خوزستان یکی دوتا نیست آب و هوا و اشتغال و ...که بگذریم... خوزستان دردمند تر و نالان تر ازهمیشه در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند...و احتمالا مرگ پیروز این نبرد خواهد بود....

خوزستان مهد نبرد خونین تا ابد، از قلمم خون می چکد آیا نجات دهنده برای استان رنجورم هست به قلم الهه منگری

از خوزستان که مینویسم از قلمم با دردها و زخم‌هایش به جای واژه ها خون میچکد، از سالیان پیش تا امروز و احتمالا فرداها خوزستان مظلوم واقع شده است و همچنان مظلوم خواهد بود. درد خوزستان یکی دوتا نیست آب و هوا و اشتغال و ...که بگذریم... خوزستان دردمند تر و نالان تر ازهمیشه در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند...و احتمالا مرگ پیروز این نبرد خواهد بود....

خوزستان مهد نبرد خونین تا ابد، از قلمم خون می چکد آیا نجات دهنده برای استان رنجورم هست به قلم الهه منگری

از خوزستان که مینویسم از قلمم با دردها و زخم‌هایش به جای واژه ها خون میچکد، از سالیان پیش تا امروز و احتمالا فرداها خوزستان مظلوم واقع شده است و همچنان مظلوم خواهد بود. درد خوزستان یکی دوتا نیست آب و هوا و اشتغال و ...که بگذریم... خوزستان دردمند تر و نالان تر ازهمیشه در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند...و احتمالا مرگ پیروز این نبرد خواهد بود....

خوزستان مهد نبرد خونین تا ابد، از قلمم خون می چکد آیا نجات دهنده برای استان رنجورم هست به قلم الهه منگری

از خوزستان که مینویسم از قلمم با دردها و زخم‌هایش به جای واژه ها خون میچکد، از سالیان پیش تا امروز و احتمالا فرداها خوزستان مظلوم واقع شده است و همچنان مظلوم خواهد بود. درد خوزستان یکی دوتا نیست آب و هوا و اشتغال و ...که بگذریم... خوزستان دردمند تر و نالان تر ازهمیشه در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند...و احتمالا مرگ پیروز این نبرد خواهد بود....

خوزستان مهد نبرد خونین تا ابد، از قلمم خون می چکد آیا نجات دهنده برای استان رنجورم هست به قلم الهه منگری

از خوزستان که مینویسم از قلمم با دردها و زخم‌هایش به جای واژه ها خون میچکد، از سالیان پیش تا امروز و احتمالا فرداها خوزستان مظلوم واقع شده است و همچنان مظلوم خواهد بود. درد خوزستان یکی دوتا نیست آب و هوا و اشتغال و ...که بگذریم... خوزستان دردمند تر و نالان تر ازهمیشه در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند...و احتمالا مرگ پیروز این نبرد خواهد بود....

جلیقه آبی ها

امروز بیش از پانزده بیمار دیده است.... خانم ِدکترِ جوانی است که برای گذراندن طرح به این شهر آمده است...با خود میگوید: این سومین کودکی است که طی دوسه روز اخیر با زردی مراجعه کرده اند... ضعف و بی اشتهایی وشکم درد... یاد درس اپیدمیولوژی بیماریهای عفونی می افتد...طغیان...اوت بریک...کلاستر...خدای من اینها برای حفظ کردن نبودند...گویی میدانستند که من در این نقطه دور افتاده در میان کوههای سربفلک کشیده ودربین عشایر پاک وبی آلایش اما محروم از آب سالم به این واژه ها نیازمندم تا پاسخی برای سئوالهای متعددم بیابم...

جلیقه آبی ها

امروز بیش از پانزده بیمار دیده است.... خانم ِدکترِ جوانی است که برای گذراندن طرح به این شهر آمده است...با خود میگوید: این سومین کودکی است که طی دوسه روز اخیر با زردی مراجعه کرده اند... ضعف و بی اشتهایی وشکم درد... یاد درس اپیدمیولوژی بیماریهای عفونی می افتد...طغیان...اوت بریک...کلاستر...خدای من اینها برای حفظ کردن نبودند...گویی میدانستند که من در این نقطه دور افتاده در میان کوههای سربفلک کشیده ودربین عشایر پاک وبی آلایش اما محروم از آب سالم به این واژه ها نیازمندم تا پاسخی برای سئوالهای متعددم بیابم...

یاس فلسفی به قلم مهری کیانوش راد

این روزها دچار یاس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به ان آویزان کنم. بزرگی می گفت: «واژه ها میخ هایی هستند که افکار خود را به ان آویزان می کنیم » اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دس

یاس فلسفی به قلم مهری کیانوش راد

این روزها دچار یاس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به ان آویزان کنم. بزرگی می گفت: «واژه ها میخ هایی هستند که افکار خود را به ان آویزان می کنیم » اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دس

یاس فلسفی به قلم مهری کیانوش راد

این روزها دچار یاس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به ان آویزان کنم. بزرگی می گفت: «واژه ها میخ هایی هستند که افکار خود را به ان آویزان می کنیم » اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دس

یاس فلسفی به قلم مهری کیانوش راد

این روزها دچار یاس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به ان آویزان کنم. بزرگی می گفت: «واژه ها میخ هایی هستند که افکار خود را به ان آویزان می کنیم » اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دس

یاس فلسفی به قلم مهری کیانوش راد

این روزها دچار یاس فلسفی شده ام و به دنبال میخی هستم ؛ تا افکار خود را به ان آویزان کنم. بزرگی می گفت: «واژه ها میخ هایی هستند که افکار خود را به ان آویزان می کنیم » اما اگر واژه ها بر اثر روزمرگی مفهوم خود را از دس

📝واژه شناسی اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی به قلم سرکار خانم فرخنده نشاتی

اگر اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی را مقایسه کنیم، متوجه می شویم که ردّپای برخی از واژگان مشترک بین این دو گویش را می توان یافت.

📝واژه شناسی اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی به قلم سرکار خانم فرخنده نشاتی

اگر اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی را مقایسه کنیم، متوجه می شویم که ردّپای برخی از واژگان مشترک بین این دو گویش را می توان یافت.

📝واژه شناسی اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی به قلم سرکار خانم فرخنده نشاتی

اگر اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی را مقایسه کنیم، متوجه می شویم که ردّپای برخی از واژگان مشترک بین این دو گویش را می توان یافت.

📝واژه شناسی اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی به قلم سرکار خانم فرخنده نشاتی

اگر اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی را مقایسه کنیم، متوجه می شویم که ردّپای برخی از واژگان مشترک بین این دو گویش را می توان یافت.

📝واژه شناسی اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی به قلم سرکار خانم فرخنده نشاتی

اگر اصطلاحات و واژه های موجود در گویش بهبهانی و گویش شیرازی را مقایسه کنیم، متوجه می شویم که ردّپای برخی از واژگان مشترک بین این دو گویش را می توان یافت.

ریشه‏ ی زبان فارسی را تنها در دزفول باید جستجو کرد.

دو هنر شایان تحسین ناهیدی که در پرتو آن، خدمت بزرگی به دزفول و گویش دزفولی کرده است، ابتدا هنر شاعری اوست که بدون آشنایی کامل با دانش عروض تقریبا و شاید تحقیقا با رعایت وزن و قافیه وسایر شرایط اصولی شعری، شعر سروده است. و دیگری گردآوری واژه های فارسی اصیل است که در زبان غنی دزفولی فراوانند و نزدیک به دو نسل می ‏باشد که مهجور مانده اند

ریشه‏ ی زبان فارسی را تنها در دزفول باید جستجو کرد.

دو هنر شایان تحسین ناهیدی که در پرتو آن، خدمت بزرگی به دزفول و گویش دزفولی کرده است، ابتدا هنر شاعری اوست که بدون آشنایی کامل با دانش عروض تقریبا و شاید تحقیقا با رعایت وزن و قافیه وسایر شرایط اصولی شعری، شعر سروده است. و دیگری گردآوری واژه های فارسی اصیل است که در زبان غنی دزفولی فراوانند و نزدیک به دو نسل می ‏باشد که مهجور مانده اند

ریشه‏ ی زبان فارسی را تنها در دزفول باید جستجو کرد.

دو هنر شایان تحسین ناهیدی که در پرتو آن، خدمت بزرگی به دزفول و گویش دزفولی کرده است، ابتدا هنر شاعری اوست که بدون آشنایی کامل با دانش عروض تقریبا و شاید تحقیقا با رعایت وزن و قافیه وسایر شرایط اصولی شعری، شعر سروده است. و دیگری گردآوری واژه های فارسی اصیل است که در زبان غنی دزفولی فراوانند و نزدیک به دو نسل می ‏باشد که مهجور مانده اند

صالحی در همایش ملی یاوران وقف: وقف پشتوانه توسعه است

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان اینکه وقف پشتوانه توسعه است، گفت: حرکت به سمت بازسازی مفهومی وقف ضروری است. وقف از برخی جهات یک مفهوم سیار است نه ثابت و این یکی از ویژگی های جامعه سازی این مقوله است و واژه هایی که در تعریف وقف در طول تاریخ تغییر کرده، معنادار است.

صالحی در همایش ملی یاوران وقف: وقف پشتوانه توسعه است

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان اینکه وقف پشتوانه توسعه است، گفت: حرکت به سمت بازسازی مفهومی وقف ضروری است. وقف از برخی جهات یک مفهوم سیار است نه ثابت و این یکی از ویژگی های جامعه سازی این مقوله است و واژه هایی که در تعریف وقف در طول تاریخ تغییر کرده، معنادار است.

صالحی در همایش ملی یاوران وقف: وقف پشتوانه توسعه است

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان اینکه وقف پشتوانه توسعه است، گفت: حرکت به سمت بازسازی مفهومی وقف ضروری است. وقف از برخی جهات یک مفهوم سیار است نه ثابت و این یکی از ویژگی های جامعه سازی این مقوله است و واژه هایی که در تعریف وقف در طول تاریخ تغییر کرده، معنادار است.

نگاهی اجمالی به سپیده دم خط و زبان اکدی

بنابر شواهد سامی ها و سومری ها طی سده های پرشماری پیش از سارگون اکدی در کشمکش و برخورد به سر برده اند. زیرا اگرچه درکل ساختار و واژگان هر دو زبان عموماً محدود است ولی در جزئیات شباهتهای چشمگیری بین دو زبان وجود دارد، از جمله وام‌واژه هایی که در هر دو زبان به چشم می خورند. از سویی واژۀ اکدی: tamkārum "بازرگان"، مشتق از ریشۀ سامی *mkr-، در سومری به صورت damgara به وام گرفته شده است (شاید بصورت tamkara آوایش می‌شده است)، و از سوی دیگر واژۀ سومری: .galé "کاخ"، که ترکیبی است از é "خانه" و gal "بزرگ"، بصورت ekallu به اکدی راه یافته است، و از راه اکدی بصورت hekal "هیکل : کاخ، نیایشگاه" به عبری رسیده است. همچنین نامهای شخصی سامی مورد استناد در اسناد سومری پیش از سارگون اکدی همانند Il-Addu مرکب از Adad Hadad که نام یک ایزد است، یا El که صورت اولیه واژگان اله و الله است و نام ایزد غیرمرعی طوفان بوده است، ولی ارزش آنچه گذشت برای بازسازی زبان ..................

نگاهی اجمالی به سپیده دم خط و زبان اکدی

بنابر شواهد سامی ها و سومری ها طی سده های پرشماری پیش از سارگون اکدی در کشمکش و برخورد به سر برده اند. زیرا اگرچه درکل ساختار و واژگان هر دو زبان عموماً محدود است ولی در جزئیات شباهتهای چشمگیری بین دو زبان وجود دارد، از جمله وام‌واژه هایی که در هر دو زبان به چشم می خورند. از سویی واژۀ اکدی: tamkārum "بازرگان"، مشتق از ریشۀ سامی *mkr-، در سومری به صورت damgara به وام گرفته شده است (شاید بصورت tamkara آوایش می‌شده است)، و از سوی دیگر واژۀ سومری: .galé "کاخ"، که ترکیبی است از é "خانه" و gal "بزرگ"، بصورت ekallu به اکدی راه یافته است، و از راه اکدی بصورت hekal "هیکل : کاخ، نیایشگاه" به عبری رسیده است. همچنین نامهای شخصی سامی مورد استناد در اسناد سومری پیش از سارگون اکدی همانند Il-Addu مرکب از Adad Hadad که نام یک ایزد است، یا El که صورت اولیه واژگان اله و الله است و نام ایزد غیرمرعی طوفان بوده است، ولی ارزش آنچه گذشت برای بازسازی زبان ..................

نگاهی اجمالی به سپیده دم خط و زبان اکدی

بنابر شواهد سامی ها و سومری ها طی سده های پرشماری پیش از سارگون اکدی در کشمکش و برخورد به سر برده اند. زیرا اگرچه درکل ساختار و واژگان هر دو زبان عموماً محدود است ولی در جزئیات شباهتهای چشمگیری بین دو زبان وجود دارد، از جمله وام‌واژه هایی که در هر دو زبان به چشم می خورند. از سویی واژۀ اکدی: tamkārum "بازرگان"، مشتق از ریشۀ سامی *mkr-، در سومری به صورت damgara به وام گرفته شده است (شاید بصورت tamkara آوایش می‌شده است)، و از سوی دیگر واژۀ سومری: .galé "کاخ"، که ترکیبی است از é "خانه" و gal "بزرگ"، بصورت ekallu به اکدی راه یافته است، و از راه اکدی بصورت hekal "هیکل : کاخ، نیایشگاه" به عبری رسیده است. همچنین نامهای شخصی سامی مورد استناد در اسناد سومری پیش از سارگون اکدی همانند Il-Addu مرکب از Adad Hadad که نام یک ایزد است، یا El که صورت اولیه واژگان اله و الله است و نام ایزد غیرمرعی طوفان بوده است، ولی ارزش آنچه گذشت برای بازسازی زبان ..................

نگاهی اجمالی به سپیده دم خط و زبان اکدی

بنابر شواهد سامی ها و سومری ها طی سده های پرشماری پیش از سارگون اکدی در کشمکش و برخورد به سر برده اند. زیرا اگرچه درکل ساختار و واژگان هر دو زبان عموماً محدود است ولی در جزئیات شباهتهای چشمگیری بین دو زبان وجود دارد، از جمله وام‌واژه هایی که در هر دو زبان به چشم می خورند. از سویی واژۀ اکدی: tamkārum "بازرگان"، مشتق از ریشۀ سامی *mkr-، در سومری به صورت damgara به وام گرفته شده است (شاید بصورت tamkara آوایش می‌شده است)، و از سوی دیگر واژۀ سومری: .galé "کاخ"، که ترکیبی است از é "خانه" و gal "بزرگ"، بصورت ekallu به اکدی راه یافته است، و از راه اکدی بصورت hekal "هیکل : کاخ، نیایشگاه" به عبری رسیده است. همچنین نامهای شخصی سامی مورد استناد در اسناد سومری پیش از سارگون اکدی همانند Il-Addu مرکب از Adad Hadad که نام یک ایزد است، یا El که صورت اولیه واژگان اله و الله است و نام ایزد غیرمرعی طوفان بوده است، ولی ارزش آنچه گذشت برای بازسازی زبان ..................

نگاهی اجمالی به سپیده دم خط و زبان اکدی

بنابر شواهد سامی ها و سومری ها طی سده های پرشماری پیش از سارگون اکدی در کشمکش و برخورد به سر برده اند. زیرا اگرچه درکل ساختار و واژگان هر دو زبان عموماً محدود است ولی در جزئیات شباهتهای چشمگیری بین دو زبان وجود دارد، از جمله وام‌واژه هایی که در هر دو زبان به چشم می خورند. از سویی واژۀ اکدی: tamkārum "بازرگان"، مشتق از ریشۀ سامی *mkr-، در سومری به صورت damgara به وام گرفته شده است (شاید بصورت tamkara آوایش می‌شده است)، و از سوی دیگر واژۀ سومری: .galé "کاخ"، که ترکیبی است از é "خانه" و gal "بزرگ"، بصورت ekallu به اکدی راه یافته است، و از راه اکدی بصورت hekal "هیکل : کاخ، نیایشگاه" به عبری رسیده است. همچنین نامهای شخصی سامی مورد استناد در اسناد سومری پیش از سارگون اکدی همانند Il-Addu مرکب از Adad Hadad که نام یک ایزد است، یا El که صورت اولیه واژگان اله و الله است و نام ایزد غیرمرعی طوفان بوده است، ولی ارزش آنچه گذشت برای بازسازی زبان ..................

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

میوه ی انار از دیدگاه فرهنگ ایرانی

< فارسی میانه: anār "انار"؛ لغت فارسی میانه مقلوب لغت ایرانی: h)aran)* است؛ لغت یادشدهٔ ایرانی مشتق است از -hadana * (با تبدیل d به r در لهجه های ایرانی شمال غربی؛ برای درک تحول آوای d به آوای r نگاه کنید به وامواژه های ارمنی : apirat "بیداد" از apēdāt و malax "ملخ" از marax و این خود از madax که از ایرانی شمال غربی گرفته شده اند؛ لغت ایرانی باستان: -hadiana* مرکب است از -ha بمعنی "هم/باهم/همراه با هم" و -dana بمعنی "دانه، تخم" ؛ روی هم بمعنی "هم-دانه/دانه های همراه با هم" که توصیف ساختار میوه ی انار است.

آخرین مطالب

پاکستان: هیچ نظامی یا غیرنظامی ایرانی هدف قرار نگرفتند

رئیس‌جمهور در دیدار اقشار و منتخبین شهرستان فیروزکوه: دولت به دنبال اولویت‌بندی کمبودها و مشکلات و سپس حل آن‌هاست

پیام مهدی طارمی برای مردم فلسطین

امیرعبداللهیان: هیچ تعارفی با طرف‌های تروریستی در پاکستان و عراق نداریم

اقدام دولت برای حمایت از مستمری‌بگیران

بهره‌مندی هنرستانیها از یک ماه کسری خدمت «سربازی»

یارانه یک میلیونی برای کودکان دارای اختلال رشد 5 دهک اول/ارزیابی 3 ماهه وضعیت رشد کودکان

وزیر دفاع : روسیه باید موضوع تمامیت ارضی ایران را رعایت کند

پالایشگاه‌های چینی برای خرید نفت ارزان راه افتادند

بازار سرمایه و کنترل تورم و نقدینگی و رشد تولید به قلم دکتر جواد درواری

تدوین تله فیلم *خط قرمز*به تهیه کنندگی عباس جاهد در استان اردبیل به پایان رسید

توافق نهایی با هند برای توسعه بندر چابهار

گزارش شرکت مالک نفت‌کش توقیف‌شده آمریکایی از وضع سلامتی گروه کارکنان آن در ایران

در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با وزیر خارجه هند امیرعبداللهیان اعلام کرد: هشدار ایران به آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی

از سرگیری مرمت پل‌بند تاریخی لشکر شوشتر

امیرعبداللهیان: محاسبه رژیم اسراییل در مورد حماس غلط بود/ به نیروهای مقاومت دستور نمی‌دهیم

مرگ دانشمند ایرانی در یک حادثه

ثبت بالاترین مقدار تولید نفت ایران پس از تحریم‌ها

حذف یارانه تعدادی از یارانه بگیران در دی ماه/ ماجرا چیست؟

تراکتور به دور از حواشی به سمت موفقیت

مصرف سرانه نان در کشور سالی 170 کیلوگرم؛ نان ناسالم چه بلایی سر بدن می‌آورد؟

ویتامین‌ها از طریق مکمل‌ها تأمین نمی‌شوند

ابطال شرط سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان از سوی دیوان عدالت اداری

ارتش آمریکا: 16 نقطه یمن را هدف قرار دادیم

آیا شما یک آدم سمّی هستید

واکاوی یک تراژدی / نابغه ای در لجنزار

آغاز جلسه دادگاه لاهه برای پرونده نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه

ارتش یک نفتکش آمریکایی را در دریای عمان توقیف کرد

همدان پایتخت گردشگری آسیا شد

مدیرعامل مرکز مبادله طلا و ارز خبر داد تخصیص اسکناس کشور مبدأ به مسافران تا عید نوروز